اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

دکتر فریده مهدوی دامغانی

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • دکتر فریده مهدوی دامغانی

    دوم مردادماه 85 مصادف با 24 ژوئیه 2006، در شهر راونا واقع در ایالت امیلیارمانیا، استاندار این ایالت به نمایندگی از ریاست جمهوری ایتالیا، نشان "کمن داتره"، که بالاترین نشان لیاقت در این کشور است را به دکتر "فریده مهدوی دامغانی" اهدا کرد. نماینده رئیس جمهوری ایتالیا در این آیین با تاکید بر این نکته که نشان لیاقت کمن داتره برای نخستین بار به یک فرد غیرایتالیایی اعطا می شود، گفت: فریده مهدوی دامغانی، نخستین بانوی ایرانی و مسلمان است که این نشان را از آن خود ساخته است.



    در 28 تیرماه ‌سال‌1342 در تهران‌ به‌ دنیا آمده، اما بزرگ شده‌ی فرانسه است. ‌پدرش‌ استاد الهیات دانشگاه‌ «هاروارد» است‌ و خودش دکترای‌ ادبیات‌ اروپا با گرایش ادبیات‌ قرون‌ وسطی‌ دارد. به‌ زبان‌های‌ فرانسه‌، انگلیسی‌، ایتالیایی‌، اسپانیولی‌، لاتین‌ و تا حدودی هم بر پرتغالی ‌مسلط است‌. قدی بلند به بلندای طبعش دارد. بسیار خنده رو و خوش برخورد است. در نوزده سالگی به ایران بازگشته و با مردی که در خواب‌های جوانی‌اش دیده ازدواج کرده و ماندگار شده است. شوهرش خلبان است و از او سه فرزند دارد.

    خانه‌ی خانم دامغانی دیدنی است. از همان دم در ورودی تکه‌هایی از دعاهای مورد علاقه‌اش را به دیوار چسبانده و عکس های کوچکی را در کنار آنها و با سلیقه‌ی خاصی قرار داده است. تمام خانه اش پر از دعا و آیه قرآن است و عکس های خیلی خاص.

    زیارت عاشورا را به فرانسه برگردانده. می‌گوید ادبیات فرانسه مشحون از اسطوره ها و قهرمانان بزرگ است، برای همین هم زیارت عاشورا به فرانسه بسیار حماسی و شورانگیز شده است. دوشنبه‌ها زیارت عاشورای فرانسوی می‌خواند.

    دو مرتبه‌ بانوی‌ نمونه‌ ایران ‌شده است.‌ در طول این چند سال اخیر، بیش از سی جلد از مهم‌ترین آثار منظوم و منثور ادبیات کلاسیک و معاصر جهان از جمله سمفونی روحانی آندره ژید، رنج‌های ورتر جوان اثر گوته، تریستان و ایزو اثر شاعر گمنام، نمایشنامه‌های شکسپیر و مولیر و اسکار وایلد را به زبان فارسی ترجمه کرده است. ترجمه چهار اثر از مهم‌ترین آثار دانته از جمله کمدی الهی و سه کتاب دیگر او "زندگانی نو"، "میهمانی" و "پیرامون سلطنت" که هرگز تاکنون در کشورهای خاورمیانه و یا حتی در کشورهای آسیایی ترجمه نشده نیز از شاهکارهای اوست. دکتر دامغانی ترجمه‌ی 124 اثرادبی و هنری را در کارنامه‌ی درخشان خود دارد.

    آنچه اینجا می‌خوانید، گزیده‌ای از گفتگوهای این بانوی ایرانی با چند خبرگزاری و نشریه است:

    مترجم خوب؟

    مترجم باید یک ساحر شعبده‌باز، و نیز یک آفتاب پرست بی‌صدا و مظلوم باشد. این را قبلا نیز در مجله وزین «مترجم» شرح داده بودم. مترجم باید به نظر این کمترین، سراپا خضوع و خشوع و خاکساری باشد تا بتواند اثری موفق و پایدار بیافریند. اعمال نظر مترجمی در نوشته‌هایی که به او تعلق ندارد، بدترین جنایت و پلیدترین خیانت به صاحب واقعی اثر است.

    چرا کمدی الهی؟


    دانته، شاعر شاعران! است. ترجمه‌ی قبلی کمدی الهی در ایران متعلق به چهل سال پیش است که هیچ چیز از کمدی الهی دانته و آن چه را ایتالیایی ها از آن در اندیشه دارند در بر ندارد. من بارها به کارمندان محترم آن انتشارات محترمی که کمدی الهی را هنوز هم چاپ می‌کنند، خاضعانه عرض کرده‌ام که ارائه متنی غلط به خوانندگان ایرانی، گناهی شرعی و اخلاقی به همراه دارد.

    چون در لابه‌لای صفحات آن کمدی الهی، انواع و اقسام اشتباهات در ترجمه وجود دارد، و متاسفانه اشتباهاتی است که خواننده محترم فارسی زبان، قادر به تشخیص آن‌ها نیست، ولی یک دانته‌شناس، با حالتی وحشت‌زده، آن‌ها را مشاهده می‌کند.

    شاید به همین خاطر است که وقتی این کمترین، کمدی الهی دانته را در 2640 صفحه ترجمه کرد، و از ده متن گوناگون کمک گرفت، تا این اندازه مورد تشویق دانته‌شناسان و اندیشمندان ایتالیایی قرار گرفت، و تا این اندازه، برنده انواع جوایز و لوح‌های تقدیر و مدال‌های طلا گردید. لذا با نهایت خضوع، اما تحکم اعلام می‌دارم که معرف واقعی دانته در ایران، این کمترین بوده است.

    همین طور هم جان میلتون، اومبرتو اکو، جیوزپه ونگرتی ، بزرگترین شاعر ایتالیا، اوژنیو منتاله برنده جایزه نوبل 1975، سالواتوره کوازیمدو برنده جایزه نوبل 1959، وینچنزو کاردارلی شاعر محبوب ایتالیایی‌ها، جیاکومو لئوپاردی، بزرگترین شاعر ایتالیا پس از دانته، فرانچسکو پترارکا، بزرگترین شاعر غزلسرای قرن چهاردهم میلادی، بدان سان نیز ترانه رلان (قرن یازدهم میلادی) و تریستان و ایزو (قرن سیزدهم میلادی) که نخستین و دومین کتاب در دنیای غرب به شمار می‌روند و حتی نمی‌دانیم نویسندگان آنان که بوده‌اند، لوبسانگ رامپا عارف بزرگ تبتی، دن میلمن، نویسنده زیباترین کتب عرفانی معاصر، لوسی مد مونت گومری (خالق مجموعه هشت جلدی آنی، دختری از شیروانی سبز) و همین طور هم جان گریشام که یکی از مهم‌ترین نویسندگان معاصر امریکا است و نیز بسیاری دیگر که این کمترین افتخار معرفی آن‌ها را به خوانندگان فرهیخته فارسی زبان داشته است.

    ملاک انتخاب شما چیست؟

    اول این که خودم، آن را بی‌اندازه دوست داشته باشم؛ کتاب‌هایی که شوهرم و فرزندانم نیز قادر به خواندن آنها باشند و بتوانیم تبادل اندیشه کنیم. سپس از مواریث فرهنگی جهان یا از کتب معتبر عرفانی یا دینی باشد. کتبی که پیام جهانی مخصوصی را برای کل جامعه بشری در بر داشته باشند. کتبی که آورنده پیام امید و شادمانی و نور و خوش بینی و سلامت و خلاقیت باشند. کتبی که آدمی پس از مطالعه آنها، دستخوش احساس بهجت و وجد درونی خاصی شود و دنیا را بهتر از آن چه هست، مشاهده کند.
    از کتاب‌های تاریک و غم‌انگیز و بدبین و نومید همیشه دوری می‌گزینم. وظیفه مترجم، گزینش و ارائه آثاری است که برای ارتقا و تعالی بخشیدن به روح و جان خواننده مفید باشد، نه آن که روح او را دستخوش غم و یاس کند. کتبی که بتوانند فرد را به انواع کارهای نیک یا سازنده ترغیب کنند.

    و چرا ترجمه متون دینی مثل صحیفه سجادیه؟

    توفیقی برای من بود که از سوی عالم هستی برای ترجمه کتاب زبور آل محمد (ص) به زبان فرانسوی برگزیده شدم. آن هم از طریق خوابی که بیش از ده سال پیش دیدم. ممکن است تعجب کنید اما حقیقت این است که دستور ترجمه بسیاری از کتب دینی را از طریق خواب دریافت کرده‌‌ام.

    برای مثال، تا پیش از پارسال، هرگز حتی روحم نیز خبر نداشت که کتابی تحت عنوان "نفس‌المهموم" اثر محدث قمی (ره) وجود دارد و درباره واقعه کربلا است. اما پس از خوابی که دیدم، آن کتاب را از میان کتبی که در کتابخانه اتاق کار همسرم بود، یافتم. همین طور هم خطبه فدک حضرت زهرا (س) را. من اساسا از دیرباز همواره تمایل داشتم پس از مدتی، و پس از این که خوانندگان عزیزم، آشنایی بیشتری با من یافته باشند، به سوی ترجمه متون دینی نیز روی آورم.

    میل داشتم نخست، مرا به عنوان یک مترجم جدی آثار کلاسیک اروپا بشناسند، و بعد به عنوان مترجم آثار دینی، بدین شکل، امید داشتم و دارم که با شناختی که از کارهایم دارند، ‌دریابند که ترجمه متون دینی را نیز با نهایت دقت و وسواس به انجام خواهم رساند.

    در ضمن، مگر غیر از این است که آدمی وظیفه دارد زکات علم خود را به شکلی به جامعه‌ای که در آن می‌زید، پرداخت کند...؟ من نیز با انجام این ترجمه‌های دینی، سپاس و شکر و حق‌شناسی خود را نسبت به خدایم و عشقی را که نسبت به ائمه اطهار (علیهم السلام) دارم، با ساده‌ترین شکل ممکن ابراز می‌دارم و صمیمانه امیدوارم که این کارهای ناچیز، مورد قبول حق قرار گیرد و قلمم همچنان برای معرفی شخصیت‌های نورانی، مقدس و مبارک دینی بر روی کاغذ بلغزد.

    چه احساسی هنگام ترجمه‌ی این آثار داشتید؟

    مگر می‌شود آدمی با تلاوت مناجات و راز و نیازهای حضرت امام سجاد (ع) که شاهد قتل هفده تن از اعضای بسیار نزدیک خانواده خود در واقعه کربلا بوده، دستخوش انقلابی درونی نگردد؟ برخی از مناجات‌ها، به قدری از نظر عرفانی زیباست که نفس آدمی برای لحظه‌ای قطع می‌شود. من به خاطر دارم که بارها و بارها، در هنگام ترجمه برخی از قسمت‌ها، دست از کار می‌کشیدم و به خیال پردازی‌های درونی فرو می‌رفتم و غرق در درک مطالبی می‌شدم که آن حضرت، با نهایت ظرافت و زیبایی و لطافت و احساس، بیان فرموده بودند.

    بخش‌هایی نیز بود که به راستی به ناچیز بودن و حقارت خود می‌رسیدم و از این اندیشه که حضرت امام سجاد، با نهایت خضوع و خشوع، از ترس آن که مبادا مورد رستگاری و آمرزش الهی قرار نگیرند، دستخوش خوفی عمیق می‌گشتند، مو بر اندامم راست می‌شد و با خود می‌اندیشیدم که ما انسان‌ها به هچ وجه از موقعیتی که در عالم هستی از آن برخورداریم به درستی آگاهی نداریم، و به همان اندازه، با نهایت غرور و خودستایی، به انجام انواع خطاها و اشتباهات و گناهان گوناگون می‌پردازیم، بدون آن که از لطف و مهربانی بی‌پایان خدایمان به راستی آگاه باشیم.

    بله، بارها و بارها اشک ریخته‌ام و منقلب شده‌ام، دستخوش شگفتی گشته‌ام، دستخوش نومیدی یا وجد شده‌ام و به طور خاص، طیفی عظیم از انواع احساسات بشری را در هنگام ترجمه آن اثر در وجود ناچیزم تجربه کردم.

    با کدام اثر انس بیشتری دارید؟

    شاه بیت غزل کارهایم درآثار دینی چندین اثر به صورت همزمان است. دعای عرفه حضرت سیدالشهدا (ع)، خطبه فدک حضرت زهرا (س)، خطبه غدیر خم و نفس‌المهموم و طبعا صحیفه مبارکه سجادیه. تنها افسوسم این است که کاش صحیفه امام سجاد (ع) را در همین سنین چهل سالگی ترجمه می‌کردم تا قدر و منزلت و ارزش آن را، پس از مشرف شدنم به مکه و مدینه منوره، بیشتر درک می‌کردم. در میان آثار کلاسیک و ادبی‌ام، بدون لحظه‌ای تردید، کمدی الهی دانته و کتابی به نام "معبد سکوت" اثر تاماس اسپالدینگ و "جزیره روز پیشین" اثر اومبرتو اکو.

    چرا در ابتدای کتابهایتان آیاتی از قرآن می‌آورید؟

    به دلیل عشق و سرسپردگی و اخلاص و ارادت و احترامم به خدای متعال، که خدایی هماره بخشاینده و مهربان و توبه‌پذیر است. و نیز برای این که زمانی که موسسه نشر تیر را با شوهرم راه‌اندازی کردیم، این عهد و پیمان را با خدایمان بستیم که همواره در راه ارتقای فرهنگ و اعتقادات خوانندگانمان بکوشیم و از این طریق، اعتقادات دینی خود را نیز با نهایت مباهات و افتخار اعلام کنیم. از سوی دیگر به خود می‌اندیشیدم که کتاب‌های من به اکثر نقاط جهان خواهند رفت، و لذا یقینا عزیزان ایرانی‌ای هستند که در خارج از ایران به سر می‌برند، ‌و شاید به دلیل مشغله کاری یا فراموشی یک رشته اعتقادات کاملا سنتی میان ما ایرانیان انجام برخی مراسم دینی خود را از یاد برده‌اند با به انجام آن‌ها همت نمی‌گمارند.

    لذا، بهترین کار برای این عزیزان این است که زیباترین قسمت‌های قرآن مجید را برگزینم و در صفحه سوم کتابم جای دهم تا بدین شکل با مطالعه کتاب ناچیز این کمترین، دست کم چند آیه شریفه از قرآن مجید را با احساسی خوشایند تلاوت کنند، و به خدای متعال باز هم نزدیک‌تر گردند.

    نامه‌های زیادی از ایرانیان خارج از ایران دریافت می‌کنم دال بر این که با مطالعه کتاب‌های این کمترین، از مطالعه آیات قرآن مجید نیز نهایت لذت را می‌برند و همواره در این انتظار به سر می‌برند که ببینند در کتاب جدیدم، کدامین آیات را برگزیده‌ام! و یا نقل می‌کنند که به سوی قرآن مجید جلب شده‌اند و گهگاه که فرصت می‌کنند، به تلاوت برخی از سوره‌های آن کتاب آسمانی می‌پردازند و از این بابت، از این کمترین تشکر می کنند. اما هرگز کسی پیدا نشده است که از کار این کمترین در این مورد، ایرادی گرفته باشد‌ و یا خدای ناکرده به تمسخر روی آورده باشد. همه ایرانیان مقیم خارج از ایران،‌ نهایت علاقه و احترام را به این قانون موسسه نشر تیر ابراز کرده‌اند و می‌کنند. از این بابت نیز خدای را شاکرم.

    منبع: کتاب نیوز
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    اشاره: دوم مرداد سال جاری(1385)، خانم دكتر مهدوی دامغانی بالاترین نشان لیاقت ایتالیا را كه به امضای رئیس جمهور و نخست وزیر این كشور --- جرجیو ناپلیتانو و رومانو پرودی --- رسیده بود، دریافت كرد؛ نشانی كه تاكنون به هیچ فرد غیرایتالیایی داده نشده بود، ضمن اینكه در سال 2003 نیز به عنوان مترجم برگزیده جهان، جایزه گرفتند. به همین مناسبت با ایشان گفتگویی كرده ایم كه در زیر می خوانید.



    فریده مهدوی دامغانی هستم، 43 سال سن دارم، نزدیك به 21 سال است كه به كار ترجمه اشتغال ورزیده ام و تاكنون به یاری پروردگار بیش از 240 كتاب كار كرده ام كه یا از مواریث فرهنگی جهان (عمدتاً اروپایی) به فارسی ترجمه می كنم. از جمله كتابهایی كه خواندنشان برای محققان، جوانان و مردم ما الزامی است، و یا كتابهایی كه درباره مفاهیم دینی، فلسفی و عرفانی است كه به كوتاهترین شكل ممكن جوانان را ترغیب می كنند تا ایمان و اعتقادشان را تقویت بكنند و با خداوند ارتباط برقرار كنند. بخش سوم كارم نیز ترجمه آثار منظوم ادبیات غرب (از آمریكای شمالی و لاتین تا اروپا) است.

    چه زبانهایی ترجمه می كنید؟

    از زبانهای فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی و لاتین، چون زبانهای لاتین را می دانم، خواهی نخواهی با اندكی پرتغالی نیز آشنا هستم، تا حدی كه اشعار شاعران بزرگ پرتغال و برزیل را ترجمه كنم. از فارسی هم به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی ترجمه می كنم. هنوز جرات نكرده ام كه ترجمه به اسپانیایی را تجربه كنم؛ چون هم اشتغال زیاد می شود و هم رشته كار هم از دست بیرون می رود. متأسفانه عربی نمی دانم و متنهای عربی را به ناچار از فارسی ترجمه می كنم. همین باعث شده است كه پدرم پیوسته نگران ترجمه متن هایی باشند كه در بخش كارهای دینی به انجام می رسانم! البته امسال قرار است به یاری برخی از عزیزان گرانمایه، طی سه --- چهار ماه به صورت فشرده عربی را نیز بیاموزم.

    هر فرد تا حد زیادی متأثر از محیط خانوادگی اش است. فضای خانوادگی شما چگونه بود؟

    پدر بزرگم مرحوم آیت الله شیخ محمدكاظم مهدوی دامغانی است كه خداوند روحشان را قرین رحمت سازد! ایشان مایه افتخار خاندان ما هستند و همه فرزندان و نوادگان ایشان فكر می كنیم تمام بركاتی كه در زندگی نصیب مان شده، به وجود ایشان بستگی داشته و لطف خداوند این بود كه پدربزرگی همچون ایشان داشته ایم. پدرم دكتر احمد مهدوی دامغانی، استاد دانشگاه هاروارد هستند و در مقطع فوق دكتری به زبانهای فارسی، عربی و فرانسوی به اساتید دانشگاه، فقه و كلام و اصول و ادبیات فارسی و عربی و اندیشه مولانا را درس می دهند. ایشان سالهاست كه در آمریكا به سرمی برند و تنها در سال 1369 كه آخرین فرزندم به دنیا آمد و مصادف با برگزاری "هزاره فردوسی" بود، به ایران آمدند. آن هم به سبب عشق و احترامی كه برای فردوسی قائلند. پدر مسحور فردوسی است؛ به قول ایشان حضرت حكیم فردوسی و ایشان را قطعاً شاعری مسلمان و مفتخر به شیعه بودن می دانند. ما هنوز هم اجازه نداریم بگوییم فردوسی، باید بگوییم حضرت حكیم فردوسی! عموی اولم مرحوم آیت الله محمدرضا مهدوی دامغانی بودند، عموی بزرگوار دیگرم آقای دكتر محمود مهدوی هستند با انبوهی از ترجمه های گرانقدر؛ از جمله "روضه الواعظین" كه من دوست دارم به فرانسه ترجمه كنم. و فكر می كنم یكی از بهترین كتابهایی است كه همه باید در كتابخانه داشته باشند و دست كم سالی دو بار مرورش كنند. كتاب دیگرشان ترجمه جلوه های تاریخ در "شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید" است، دیگری ترجمه دایره المعارف "نهایه الارب" است. "توابین" و "دلایل النبوه" و... از دیگر آثار ایشان است. خواهرم بیش از سی سال است كه درآمریكا به سر می برد و دكتری بیوشیمی دارد و در یك شركت عظیم داروسازی ریاست بخش مهمی را عهده دار است. برادرم دكتری معماری و شهرسازی دارد و مقیم فرانسه است. او چند سال پیش به ایران آمد و خدمات معماری زیادی به انجام رساند (به ویژه در مناطق جنگی). شوهرم خلبان است و تا چندی پیش معاون استاندارد سازمان هواپیمایی كشور بود. سه فرزند دارم: فرید 22 ساله كه تا به حال سه كتاب از جبران خلیل جبران ترجمه كرده؛ دخترم نسیم18 سال دارد و برنده انواع و اقسام جوایز ادبی / فرهنگی و دینی شده و به لطف خدا در هر چه المپیاد و مسابقه علمی و ادبی بوده، نفر اول شده است؛ پسر كوچكم سیدمهدی نیز 16 سال دارد. بنده همسر سید هستم و خودم نیز از سمت مادری نوه پیغمبر اكرم صلوات الله علیه هستم. گرچه مادر پدرم نیز سید بوده اند، ولی پدر از سمت آقابزرگم مرحوم حضرت آیت الله مهدوی دامغانی سید محسوب نمی شوند.

    كجا و در چه رشته ای تحصیل كرده اید؟

    تمام دوران كودكی در فرانسه، انگلیس وایتالیا و اسپانیا و سایر كشورهای دنیا حضور داشتم و در آنجاها درس خواندم. در كشورهای دیگر هم می چرخیدیم؛ پدر و مادرم بسیار سفردوست بودند و در شهرهای مختلف دارای خانه و زندگی بودیم. اینها سبب شد كه در چند جا تحصیل كنم. دكتری ادبیات اروپا را دارم و تخصصم "قرون وسطی" است. ادبیات اروپا مراحل گوناگونی دارد و من از كودكی به خاطر وجود پدر عزیزم، مجذوب كتابهای كلاسیك بودم؛ چون ایشان ما را به خواندن كتابهای كلاسیك و سنگین ترغیب می كردند؛ مثلاً "جنگ و صلح" تولستوی را در نه سالگی خواندم و متن فرانسوی "كمدی الهی" دانته را در چهارده سالگی تمام كردم. با اینكه در فرانسه درس می خواندم، پدر كتابهایی مانند جامع التمثیل، چهل طوطی، چهل درویش، هزار و یك شب، اسكندرنامه و امیرارسلان رومی و... را برایم می فرستاد و من اینها را می خواندم و مطالعه آنها برایم سخت نبود؛ اما الان برای جوانها دشوار است. به دلیل همین جوایزی كه گرفتم، توانستم مراحل درسی دوره دكتری را بسیار سریعتر بگذرانم. این هم از الطافی است كه حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به من ابراز داشته اند. در زندگی هرچه دارم، پس از خدا، از آن بانوی بزرگوار و حضرت مریم عذراء سلام الله علیهماست و بس! در محیط های علمی اروپا وقتی می بینند كسی واقعاً دارد كارهای فرهنگی و به ویژه آكادمیك كلاسیك انجام می دهد، كافی است در "گوگل" جستجو كنند و كارهای متعدد او را ببینند، آن وقت راه را برایش باز می كنند و دوران تحصیل را فشرده تر می كنند، بی آنكه اصراری بر حضور فرد داشته باشند. پایان نامه دكتری رانیز درباره دانته و كمدی الهی نوشتم.

    انگیزه شما در ترجمه متون چیست؟

    هر كتابی را كه ترجمه كرده ام، وقتی كه برای بار نخست می خواندم، آنقدر دوست شان می داشتم كه دلم نمی آمد دیگران از آن بهره مند نشوند! دوست داشتم وقتی كتابی را می خوانم یا پیشتر خوانده ام، فرزندان و خانواده ام نیز آن را بشناسند؛ این امر درست همچون سنگی است كه در آب می اندازیم و دایره ای ایجاد می كند كه هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شود، اول به فكر خانواده بودم، بعد دوستان، بعد كم كم این اندیشه در من شكل گرفت كه كاش بیشتر مردم ایران را از بهترین كتابهایی كه در دنیاهست، آگاه سازم و لذا این كار را انجام دادم. انگیزه دیگر این بود كه وقتی به ایران آمدم، مشاهده كردم بسیاری از كتابهایی كه نوجوانان غربی و حتی آسیایی با آنها آشنایی دارند، برای جوانان ما ناشناخته است. از این رو با خودم عهد بستم و از خدا یاری خواستم كه این كتابها را به فارسی ترجمه كنم و همیشه مقصود اولیه ام دانشجویان هستند كه اینها را بخوانند و پشتوانه فرهنگی شان محكم شود تا بتوانند در برابر موج فرهنگی عجیبی كه كشور ما را دربر گرفته بایستند؛ موجی كه شاید بسیاری از جوانان ندانند كه بازیچه اش قرار گرفته اند.برخی كتابهایی كه ترجمه كرده ام، عرفانی و دینی است و این به فضای خانوادگی ام برمی گردد كه در آن بزرگ شده ام. اروپاییان می گویند عده ای هستند كه معتقدند و عمل نمی كنند، عده ای دیگر معتقدند و عمل می كنند. من به یاری پروردگار كوشیده ام در طول زندگی جزء گروه دوم باشم. چه آن زمانی كه در انگلستان زندگی می كردم و چه آن زمان كه در فرانسه یا هركجای دیگر بودم، سایه پدر بالای سر ما بود و طبیعتاً تمام كارهای دینی ام را انجام می دادم؛ مثل نماز، تلاوت زیارت عاشورا و بسیاری كارهای دیگر؛ اما متاسفانه به دلیل یك بیماری گوش درونی از روزه داری محرومم. من یادم نمی آید كه آبی خورده باشم و سلام بر حسین شهید نگفته باشم. این چیزی است كه در وجودمان هست. برای من كه بیشتر در خارج از ایران به سر می برم، می بینم كه در قرن كنونی و دهه 80 و 90 میلادی، میزان اعتقادات مردم روز به روز كمتر می شود و لذا دوست دارم كه مردم به خداشناسی و خدا دوستی ترغیب شوند و كارهایی كه موجب خشنودی خداوند است، انجام دهند. به همین سبب به ترجمه این كتابها روی آورده ام. جوانهای ما شاید وقت و حوصله چندانی نداشته باشند كه سراغ متون عربی بروند، بنابراین باید كتابهایی پیدا بكنیم كه آنها بدانند چارچوب مدرن دارد و همزمان آن اصول و اندیشه ناب و كهن در آن موجود است. اینكه چگونه با خدا ارتباط برقرار كنیم و اتصالمان قویتر شود، اما در یك قالب جدید.

    اولین كتابی كه ترجمه كردید، چه بود؟

    اولین كتابی كه ترجمه كردم، حدوداً 24 ساله بودم، گستاخی زیادی به خرج دادم و سراغ كتابی هفت جلدی رفتم. این كتاب برنده جایزه گُنكور فرانسه و مدیسی ایتالیا شده بود و داستان بسیار زیبای جنگ صدساله فرانسه و انگلستان است در قرون وسطی كه من ادبیات آن دوران را بسیار دوست می دارم. داستان اینكه چگونه شخصیتی مانند ژاندارك شكل گرفت و تاریخ فرانسه را دستخوش دگرگونی كرد و بدین واسطه انگلستان چه زیانهایی كه متحمل نشد؛ اما متاسفانه ناشر، این مجموعه را با نهایت ناجوانمردی نگه داشته و به چاپ آن نیز اقدام نورزید. تنها توانستم جلد اول و دوم را به یاری وزیر محترم سابق فرهنگ و ارشاد پس بگیرم و وزارت ارشاد نیز آن را چاپ كرد؛ اما جلدهای دیگر همچنان در دست ناشر مانده است.

    شما بیشتربا ترجمه كمدی الهی دانته شناخته شده اید. چه دلیلی داشت كه سراغ دانته بروید؟

    ما ایرانیها عادت داریم كه شاعر یا استاد معنوی خویش را براساس اندیشه ای عرفانی و با عاطفه ای ایرانی برای خود پیدا كنیم و برگزینیم. یكی حافظ را دوست دارد، یكی به مولانا گرایش پیدا می كند، یكی شمس و ناصر خسرو را و... من چون در ایران بزرگ نشدم و با شاعران و اندیشمندان ایرانی دیر آشنا شدم، طبیعتاً تحت تاثیر اندیشه اروپایی قرار گرفتم و در آنجا می دانید كه دانته به عنوان "شاعر شاعران" مطرح است و كسی به مقام ارزشمند او نمی رسد. تمام شاعران و نویسندگان از قرن چهاردهم به بعد --- اعم از انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی و حتی نویسندگان آمریكایی قرن نوزدهم به بعد تا معاصر مانند اِزرا پوند (EZRA POUND)، ویتمن( WHITMAN)و غیره -- تحت تأثیر او هستند، حتی جبران خلیل جبران كه نویسنده ای لبنانی است، نیز تحت تأثیر او قرار داشته است؛ لذا تعجب برانگیز نبود كه من هم به او چشم دوخته باشم و او را تحسین كنم. من از كودكی با خود می گفتم كه اگر روزی شاعر، نویسنده یا مترجم بشوم، اولین كارم درباره دانته خواهد بود، كه البته این طور نشد؛ حدوداً نودمین یا صدمین كارم بالاخره ترجمه اثر او بود.

    كمدی الهی سالها پیش ترجمه شده بود. چه ضرورتی داشت كه دوباره ترجمه شود؟

    شجاع الدین شفا "كمدی الهی" دانته را نه از روی متن اصلی، بلكه از روی ترجمه فرانسوی به فارسی برگرداند و بزرگترین جفایی كه در حق دانته كرد، این است كه "سه بندی"های او را نادیده گرفت. هركس كه بخواهد كمدی الهی را -- به هر زبانی كه باشد-- با متن اصلی مقایسه بكند، باید شماره بندها را داشته باشد؛ اما در متن شفا این مهم رعایت نشده و خواننده نمی داند در كدام بخش است! در حالی كه خود دانته تمام سرودها را شماره گذاری دقیق كرده است و این كمترین كوشید در ترجمه خود همین كار را با دقت و وسواس رعایت كند. مضافاً كه شفا تنها خواست یك كار تبلیغاتی انجام دهد نه اینكه در عمق متن برود. دانته را باید سالها شناخت و بعد سراغ ترجمه اش رفت. من پیش از اینكه دست به كار شوم، حدود پانزده هزار صفحه درباره دانته خواندم و بعد هم حدود 900 صفحه پیشگفتار گذاشتم وحدود هزار صفحه توضیح دارم. اشكال دیگر ترجمه شفا اغلاط فراوانی است كه بر خواننده پنهان می ماند؛ مثلاً دانته در جایی می فرماید: "هزاران راهب از پلكانی بی شمار صعود كردند." در صورتی كه ایشان ترجمه كرده اند: "راهبانی بی شمار از هزاران پلكان صعود كردند." خواننده می خواند و متوجه نمی شود، اما آنها كه دانته را می شناسند، متوجه می شوند. البته من امسال یا سال آینده برآنم كه دو مرتبه در متن خویش بازنگری كنم؛ چون هر متنی باید هرچند سال یكبار بازنگری شود. من آن زمان سی ساله بودم و اكنون چهل و چند ساله ام و تجربه ام بیشتر شده است!



    تا به حال چه جوایزی گرفته اید؟

    اولین جایزه ای كه گرفتم، سال 1376 بود كه به عنوان پركارترین بانوی مترجم ایران شناخته شدم. سالهای بعد نیز پشت سر هم برنده شدم: 77، 78، 79 كه ما در خوزستان بودیم. در سال 79 نیز از سوی دفتر مقام معظم رهبری به عنوان بانوی مترجم ایران لوح تقدیر دریافت كردم. و هر سال جایزه ای به این جانب اعطا می شد. در سال 78 خانم زهرا شجاعی--- مشاور رئیس جمهور وقت --- نشان بانوی نمونه ایران را به من دادند. در سال 79 به خاطر چاپ كمدی الهی، به عنوان ناشر برگزیده نمایشگاه بین المللی كتاب انتخاب شدم. از سال 2000 تا 2006 حدود 19 جایزه خارجی گرفتم: چندین مدال طلا، چندین نشان افتخار، از شهرهای راونا و فلورانس ایتالیا و نیز نشان لیاقت گرفتم. اخیراً هم از رئیس جمهور ایتالیابالاترین نشان لیاقت كشور ایتالیا را گرفتم. در سال 2003 به عنوان "مترجم سال جهان" انتخاب شدم. این كار نیز در ایتالیا برگزار می شود و "جایزه جهانی مُن سلیچه " (Monselice) نام دارد و تقریباً معادل جایزه "پولیتزر" آمریكا و "گنكور" فرانسه است. من در این همایش، ترجمه كمدی الهی و ترجمه اشعار "ارژیو مونتاله" را دادم كه یكی از بزرگترین شاعران معاصران ایتالیاست و برنده جایزه نوبل 1975 شده است. آنها نیز این كتابها را نزد عده ای از استادان زبان و ادبیات فارسی و شرق شناسان در شهرهای مختلف ایتالیا فرستادند تا داوری كنند. وقتی كه خبر دادند جزو سه فینالیست آخر شده ام، خوشحال شدم؛ چون صدها نفر از سراسر دنیا در این آزمون فرهنگی شركت می كنند و دوستان قرار بود جواب را روز 27 اردیبهشت به من بدهند كه بالاخره از بین این سه نفرانتخاب شده ام یانه. من خواهش كردم كه جواب را روز بعدش به من بدهند كه مصادف باعید مبعث حضرت رسول اكرم(ص) بود؛ چون می خواستم در این روز حضرت پیغمبر صلوات الله علیه به من جایزه بدهند كه همین طور هم شد و ما رفتیم ایتالیا و بسیار مورد قدردانی قرار گرفتیم. این جایزه درهای زیادی به روی من گشود؛ از جمله اینكه شهرهای مختلف ایتالیا و ناشران بزرگ آن سرزمین پیشنهادهای گوناگون كاری دادند. در نتیجه سه چهار كتاب دادند كه یكی برنده جایزه هم شده بود، به نام تئودرا، ملكه بیزانس، كتاب سه جلدی اسكندر را هم دادند كه ترجمه اش كردم. بعد رئیس روابط عمومی شهر راونا آقای دكتر والتر دلا منیكا (WALTER DELLA MONICA) پیشنهاد كردند كه اشعار شاعران دیگر را ترجمه كنم كه من دیگر پشت سرهم مشغول كار درباره آنهایی شدم كه خود ایتالیایی ها به ارزش فرهنگی آنها آگاه بودند و هستند، و البته جوایز گوناگونی هم برایم به ارمغان آورد.
    در سال 2004 شهر فلورانس بالاترین نشان لیاقت را كه نشان زرین فیورینو (Fiorino)است، و به معنی <گل كوچك فلورانس> است به من دادند. این جایزه را تاكنون به افراد معدودی داده اند. چندین نوبت نیز مدال زرین شهر راونا را گرفته ام؛ همچنین مدال انجمن دانته، نیز مدال انجمن دانته آلیگیه ری (DANTE ALIGHIERI)،... دو جایزه ای نیز كه اخیراً گرفته ام، بیست و یكمین و بیست و دومین جایزه هستند. یكی نشان لیاقت است و دیگری مدال انجمن دانته است به مناسبت كتاب "پیرامون سلطنت" كه در طول این هفتصد سال به زبان انگلیسی تنها دو ترجمه و به زبان فرانسوی فقط سه ترجمه دارد. هیچ یك از این كتابها كه از دانته ترجمه كرده ام، در خاورمیانه و خاوردور به كره ای، ژاپنی، اردو، تركی، هندی و... ترجمه نشده است و در نتیجه به عنوان كتاب مرجع به شمار می روند. به مناسبت ترجمه "پیرامون سلطنت" برنده مدال شدم. از بهترین جوایزی كه تا به حال گرفتم، جایزه ای بود كه سال گذشته نصیبم شد. مقام معظم رهبری همواره نهایت لطف را در حقم كرده اند و پارسال رفتنم به مكه، به لطف ایشان بود. روز وفات حضرت زهرا سلام الله علیها برنامه ای در تلویزیون داشتم كه مجری از من پرسید: <دوست دارید در كجا از دنیا بروید؟> گفتم: <در مدینه". ایشان پرسید: <تا به حال به مكه مشرف شده اید؟> گفتم:<نه والله، من در ایران و خارج از ایران جوایز متعددی دریافت كرده ام؛ لیكن هیچ كس تاكنون مرا به مكه نفرستاده است!> ظاهراً مقام معظم رهبری مطلع می گردند و دستور اعزام این كمترین را به مكه مكرمه می دهند. روز بعد، عده زیادی با من تماس گرفتند و گفتند كه: همان مجری محترم اعلام كرده است كه از دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفته اند كه:<مهدوی را در عرض یك هفته به مكه می فرستیم.> و خوشبختانه در ماه رجب مشرف شدم و در هر طوافی كه می كردم، ایشان را دعا می كردم و همان جا گفتم:<خدایا، از این رجب تارجب سال بعد قلمم فقط در معرفی آثار شیعه به كار گرفته شود، با این اجازه كه در رجب سال دیگر مرا به اینجا دیگر بار فرابخوانی!> و اینك قرار است تا چند روز دیگر مجدداً به همراه اعضای خانواده ام مشرف شوم.

    پس خدا خواسته شما را برآورده ساخته، آیا شما هم به شرطتان عمل كرده اید؟

    تا حدی كه توانسته ام، بلی. سالها پیش كتاب زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها را به انگلیسی ترجمه كرده بودم، تا پیرارسال كه مصادف با ولادت آن حضرت بود، كاری نكردم تا اینكه خواب دیدم به كتابخانه مسجد محل رفته ام و كتابی سرخ رنگ را برمی دارم كه رویش نوشته "خطبه فدك". صبح كه پا شدم، فهمیدم باید این كتاب را ترجمه كنم. به كتابخانه مسجد محله مان رفتم و ماجرا را تعریف كردم و با خانمی كه آنجا بود، رفتیم میان قفسه ها و دقیقا ً همان جایی كه در خواب دیده بودم، كتاب را با همان رنگ سرخ روی جلد پیدا كردم و آن متن را در پنج نوبت ترجمه كردم. هر بار كه با متنی تازه ترجمه می كردم، پدر می گفتند: <براساس كدامین ترجمه است؟ آخر در كجای فرمایشاتشان حضرت این جور فرموده اند؟> و بارها از دست من و مترجم محترم فارسی خشمگین می شدند! تا اینكه ناچار شدم آن را پنج بار ترجمه كنم! بعد زیارت عاشورا را ترجمه كردم و همین طور خطبه غدیر خم، دعای عرفه، دعای ابوحمزه ثمالی ، دعای كمیل، دعای ندبه، دعای توسل، دعای نور، دعای عهد، دعای فرج، دعای معراج، دعای حرز یمانی، دعای مخصوص حضرت ولی عصر(عج)، زیارت آل یاسین، زیارت جامعه كبیر، زیارت ناحیه مقدسه، زیارت وارث، زیارت حضرت ابوالفضل(ع)، زیارت حضرت زهرا(س)، زیارت شعبانیه و رجبیه، تمام خطبه های حضرت سیدالشهدا علیه السلام، خطبه های حضرت زهرا سلام الله علیها، خطبه های حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت امام سجاد علیه السلام، جناب ام كلثوم علیها السلام كه مجموعاً 46 متن شده و همه را به فرانسوی و انگلیسی برگردانده ام.

    چه ضرورتی در ترجمه این نوع آثار دیده اید؟

    كافی است نگاهی بیندازید به كارهایی كه اكنون دنیای غرب انجام می دهد تا ضرورت این كارها آشكار شود. بسیاری می كوشند اسلام را به بدترین شكل ممكن نمایش بدهند و آن را دینی خشن، شرور و تروریست معرفی كنند! من هر جا برای سخنرانی می روم، ابتدا باید یك ربع در باره ایران و اسلام و مهربانی و خصوصیات اخلاقی خودمان صحبت بكنم، بعد بروم سراغ موضوع سخنرانی. البته ناگفته نباید گذاشت كه عده ای مسلمان افراطی بی اطلاع نیز كارهایی كرده اند كه بهانه به دست مخالفان داده است؛ از این روی احساس كنم باید كاری كرد تا تفاوت نگرش خودمان را با آنها نشان بدهیم. به همین جهت سراغ متون اصیل شیعی رفته ام.

    بازتاب این ترجمه ها چگونه بوده؟

    متاسفانه كتابهای دینی اولیه ام در غرب خوب پخش نشده است، با این همه در همان حد ناگسترده نیز بازتاب بسیار خوبی داشته است. فرانسویها و آمریكاییها و انگلیسی زبانهایی كه آنها را خوانده اند، تحت تاثیر قرار گرفته اند و از ترجمه ای بسیار روان و دقیق و روشن سخن گفته اند. اجازه بدهید یك نمونه اش را تعریف كنم. سال گذشته نماینده واتیكان در سخنرانی من حاضر بود و او از اشخاص مهم و جزو هجده نفری است كه می توانند روزانه پاپ را ملاقات كنند. او گفت كه خبر كارهای تو به گوش ما رسیده و پیشنهاد كرد كه: "برنامه ای بگذاریم كه سه روز به ایران بیاییم و در مدح حضرت مریم و حضرت زهرا سلام الله علیهما جلسه ای برگزار كنیم." باری، شب كه شد، همین آقای روحانی گفت:<یك كتاب به من بدهید تا پیش از خواب بخوانم.>زود رفتم كلید دفتر را از رئیس روابط عمومی شهر راونا گرفتم و ترجمه صحیفه مباركه سجادیه را برداشتم و به ایشان دادم و گفتم:<دعای اول و سوم و نهم را بخوانید...> صبح در خیابان بودیم كه ایشان را دیدم. دنبال ما می گشت و تا من را دید، گفت:<كجا بودید؟ من نتوانستم شب را بخوابم. دیشب همین جور پیش رفتم و چهارده دعا را خواندم...> عرض كردم كه:<این كتاب بخشی از دعاهای عرفانی ماست.> دیدم با كمال اكراه می خواهد كتاب را پس بدهد، گفتم:<نه، این پیش شما باشد؛ چون اینجا چند نسخه دیگر هم داریم.> این ماجرا نشان می دهد كه می شود كارهای زیادی كرد.
    در ماه محرم گذشته "نفس المهموم" اثر شیخ محدث عباس قمی(ره) را به فرانسوی ترجمه كرده ام (آقای انصاریان پیشتر آن را به انگلیسی ترجمه كرده بودند). اینها تازه شروع كار است و ما باید دیدگاه خودمان را در اشكال زیبا و با آثاری به یادماندنی مطرح بكنیم؛ چون غربیان بنا به دلایلی با شیعه و آثار فراوانش آشنایی ندارند. با این همه، از دیرباز برخی موضوعات برای آنها مطرح بوده كه ما كم و بیش از آن بی خبریم، مثلاً اینكه در ادبیات اروپای قرن شانزدهم و هفدهم و به زبانهای آلمانی، انگلیسی چه میزان اشعار راجع به حضرت سیدالشهدا علیه السلام و واقعه كربلا وجود دارد. دوست فاضل و دانشمندی كه در قم تدریس می كنند، مشغول تحقیق در این موضوع هستند و دیده اند از كسانی همچون <جاناتان سوئیفت> گرفته تا <جان دون> و خیلی های دیگر راجع به آن حضرت شعر سروده اند و حتی بر یزید نیز لعن كرده اند. الان دو كتاب در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها در دستم هست: یكی "كلبه احزان" شیخ محدث قمی رحمت الله علیه و دیگری "نوریه آسمانی" از آقای علیرضا مسجد جامعی كه آن را به شیوه ای شیرین نوشته اند.



    كی سراغ قرآن می روید؟

    قرآن را پدر اجازه ترجمه نمی دهند. می گویند: اگر یك جا را پس و پیش بكنی، مسئولیت سنگینی از نظر دینی و اخلاقی خواهی داشت! باید آن را بگذاری برای بعد از 60 سالگی! البته الساندرو بائوزانی--- شرق شناس بزرگ ایتالیایی --- آن را به ایتالیایی ترجمه كرده؛ اما با شیوه ای خشك و بی روح.
    تا به حال چند كتاب ترجمه كرده اید؟

    حدود 245 یا 246 جلد. در سال معمولا بین پانزده تا بیست جلد كتاب ترجمه می كنم و حدود بیست و یك سال است كه به این كار مشغولم و از این جهت فرصتی برای تدریس و تحقیق و نوشتن مقاله ندارم. البته امسال به غیر از 46 متن دینی به فرانسوی و انگلیسی، 13 كتاب نیز ترجمه كردم (خلیل جبران و دانته و غیره). متاسفانه مردم ما از كتابهای اصیل و كلاسیك غرب آگاهی چندانی ندارند. برخی از این كتابها تنها یك ترجمه دارند كه آن هم نسبتاً قدیمی است؛ مثلاً كتاب "تریستان و ایزو" را فكر می كنم حدود چهل سال پیش مرحوم خانلری ترجمه كرده باشند و طی این مدت كس دیگری سراغش نرفته بود. من این كتاب را از روی نسخه خطی از دانشگاه آكسفورد و سُربن پاریس (Sorbonne)، ترجمه كردم. این دومین كتاب غرب است و به حدود 900 سال پیش تعلق دارد. "ترانه رولان" را هم كه چند سال پیش ترجمه كردم، 1200 سال پیش نگاشته شده و اولین كتاب ادبیات غرب است. متأسفانه برای این كتاب تبلیغ نشد، هرچند دانشجویان به گرمی از آن استقبال كردند. البته برخی سایتهای دانشجویی و گهگاه برخی خبرگزاریها اخبار بعضی كارهایم را بازگو می كنند.

    معمولاً در روز چند ساعت كار می كنید؟

    از آنجا كه همسرم دوست ندارد در بیرون كار كنم، من كار را به درون خانه برده ام و به مترجمی پرداخته ام. راستش از بچگی دوست داشتم نویسنده یا شاعر شوم، ولی چون دیدم این دو كار سخت است، به مترجمی روی آوردم و گفتم كپی كننده آثار خوبان باشم! من پس از انجام امور منزل، جوانتر كه بودم تا شانزده ساعت هم كار می كردم؛ اما حالا حدود دوازده تا چهارده ساعت مشغول كار می شوم و روزانه به طور متوسط بین پانزده تا بیست صفحه ترجمه می كنم و تنها شبها فرصت می كنم كه پیش از خواب چند صفحه هم كتاب بخوانم. اكنون چندین ماه است كه شب ها مشغول خواندن كتاب "مهج الدعوات" هستم. به واقع گنجینه ای از ادعیه ائمه اطهار است و سیدبن طاووس آن را گردآوری كرده است. چند كتاب فرانسوی و ایتالیایی و انگلیسی هم مانند معمول در دست مطالعه دارم.

    عمدتاً چه نوع كتابهایی را ترجمه می كنید؟

    به سراغ كتابهایی می روم كه جزو مواریث فرهنگی جهان است وهمه ما باید آنها را بخوانیم و جزو كتاب هایی است كه هر انسانی باید بخواند و من به تدریج دارم چنین كاری را انجام می دهم، چه از زبان فرانسوی و انگلیسی باشد و چه از اسپانیایی و ایتالیایی. اگر هم آلمانی باشد (مثل رنجهای ورتر جوان)، آن را براساس سه متن ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی ترجمه می كنم. اگر این آثار در دسترس مردم و به ویژه دانشجویان قرار بگیرد، سطح فرهنگی شان ارتقا پیدا می كند و اعتماد به نفس بیشتری پیدا می كنند. اگر دانشجویان ما به گونه ای پرورش بیابند كه با آگاهی از هویت فرهنگی خود و با تكیه برآن پیشینه، با فرهنگهای دیگر آشنا شوند، بسیار پیشرفت می كنیم و به راحتی می توانیم در برابر تهاجمات فرهنگی بیگانه بایستیم و به پاسخگویی آكادمیكی به آنها بپردازیم. اما متاسفانه وضع این طور نیست. صنعت نشر ما هم عقب است. چاپ و نشر كتابها به خوبی صورت نمی گیرد.

    آثار ترجمه شده ای هم دارید كه معطل چاپ و نشر باشد؟

    تمام این دعاها، زیارتنامه ها و خطبه ها كه به فرانسوی و انگلیسی ترجمه شده، مانده است. ابتدامن و شوهرم می خواستیم خودمان چاپشان كنیم؛ اما نمی دانستیم برای پخش چه كنیم. البته صحیفه سجادیه را جناب آقای حجازی گرانقدر و شریف چاپ كرده اند و برنده جایزه ولایت هم شده است. من چون در فرانسه بزرگ شده ام و با خصوصیات اخلاقی شان آشنا هستم، می دانم كه آنها روحیه خاصی دارند. نمی دانید چقدر تلاش كردیم كه صحیفه را در همان جا چاپ كنیم؛ اما پیشنهادهایی می دادند كه آشكارا معلوم بود می خواهند سنگ بیندازند. در نتیجه نشد كه آنجا چاپ كنیم. در پیشخان كتابفروشیها و یا پشت ویترین ها نیز كمتر كتابهای مرا می بینند؛ در حالی كه در خارج از كشور چنین نیست. نامه هایی كه من روزانه به صورت فاكس و ایمیل و نامه دریافت می كنم، نموداری از واكنش مثبت خوانندگان ایرانی مقیم خارج از كشور است. و باید بگویم كه چقدر هدیه های عاطفی و محبت آمیز می فرستند؛ مثلا چندی پیش خانمی كه در سوئد زندگی می كند، برایم كتاب "اسماءالحسنی" را هدیه كرده است. آن هم با قبول چه زحمتی! یعنی مادرش از ایران برایش به سوئد فرستاده و او از سوئد به نام من لطف كرده است. یا كس دیگری از آلمان برایم قرآن فرستاده است. همین طور هم خوانندگان عزیز ایرانی لطف می كنند و با هدایا و نامه های محبت آمیزشان مرا خوشحال و شرمنده می كنند. در همین ایران خودمان نیز از یك فرد محترم، اخیراً سه قرآن مجید متفاوت دریافت كردم! این نشان می دهد كه آنجا كتابهایم را بیشتر می شناسند. با اینكه من شخصاً هیچ كاری در جهت تبلیغ و نشر آثارم نمی كنم؛ چون وقت و بودجه اش را ندارم. ایرانیهای خارج از كشور خودشان لطف می كنند و به سخنرانی هایم نیز می آیند، آن هم از فواصل دور و چندصد كیلومتری. چه در ایتالیا و چه در فرانسه. در سفر اخیرم به مراكش نیز البته خود مراكشیها بسیار محبت كردند! كسانی هم كه نمی توانند بیایند، با این آثار آشنا هستند. من پیوسته در این سالها در حال رفت و آمد بوده ام. در این بیست و چند سالی كه در ایران هستم، سوای مدتی كه به دلیل شغل همسرم در مناطق جنگی به سر می بردیم، همیشه حالت مسافر را داشته ام.
    چند ماه پیش، ایتالیاییها پیشنهاد كردند یك آنتولوژی دوجانبه ایتالیایی -- ایرانی انجام بدهیم؛ یعنی گزیده آثاری از قرون وسطای ایتالیا تا قرن معاصر را به زبان فارسی برگردانیم و متقابلاً مطالبی از رودكی و حكیم فردوسی و ناصرخسرو تا مثلاً پروین اعتصامی و نیما و سهراب سپهری را به ایتالیایی ترجمه كنیم. بعداً خواهش كردند چون این كار احتمالاً یكی دو سال طول می كشد، عجالتاً آثاری از یكی دو شاعر ایرانی ترجمه كنم. متاسفانه تنها شاعری را كه آنها می شناسند، خیام است و خواستار ترجمه رباعیات او شدند. من هم با پدر مشورت كردم و ابیاتی را كه به احتمال قوی متعلق به خیام است، به ایتالیایی ترجمه كردم و در سفر اخیر به صورت یك هدیه غیرمنتظره برای مقامات فرهنگی شهر راونا با خود بردم. بیست سروده سهراب سپهری را نیز كه احتمالاً برای اولین بار است، به ایتالیایی ترجمه كردم؛ اما می دانید كه حدود چهل سال پیش الساندرو بائوزانی مجموعه كوچكی از رباعیات خیام را ترجمه كرده بود. اگر ما با اشعار لطیف و بسیار زیبا و پراحساس سپهری شروع به كار بكنیم، بعد می شود دیگر شاعران ایرانی را هم به آنها شناساند.

    اخبار مربوط به فعالیتهای شما و بازتاب آن و از جمله جوایز اخیر، چندان جلوه ای در داخل كشور نكرده، چرا؟

    چه بگویم؟ من هر بار كه جایزه ای می گیرم، مسئولان محترم مربوطه را در جریان می گذارم؛ اما متأسفانه با واكنش خاصی مواجه نمی شوم. طی این چندسال كه مكرر به ایتالیا دعوت شده ام، سفیر ایران حتی حالم را نپرسیده است و نمی داند چه شكل و قیافه ای دارم! در مورد این جایزه نیز سفارت ایران هیچ همكاری نكرد. حتی لایق ندانستند كه در جلسه شركت كنند! من كوشیده ام كه به زبانهای غربی به ویژه فرانسوی و ایتالیایی دین و فرهنگ و زبانمان را معرفی كنم و قصد دارم با اولیای دین و بزرگان فرهنگ ایران، چون رودكی، ناصرخسرو، مولوی، فردوسی و حافظ شروع كنم. در این سالها كه در ایتالیا سخنرانی می كردم، همواره از حضرت زهرا سلام الله علیها یاد می كردم، به گونه ای كه آنها دیگر مقام والای آن حضرت را می شناسند. همیشه در آغاز سخن پس از بسم الله می گفتم:<به نام حضرت مریم عذرا سلام الله علیها و به نام حضرت زهرا سلام الله علیها>. پارسال كه به عنوان شهروند افتخاری شهر راونا در ایتالیا انتخاب شدم، به هنگام سخنرانی در جمعی كه مقامات عالی رتبه دینی، فرهنگی و سیاسی نیز حضور داشتند، پس از بسم الله، نخست نام مبارك حضرت زهرا سلام الله علیها را بردم و بعد نام حضرت مریم عذراسلام الله علیها را بردم. مقامات دینی شهر اندكی تعجب كردند. گفتم:<مگر مرا شهروند خودتان نكرده اید؟ تاكنون آثار و اندیشه شما را در كشورم ترویج می كردم و اینك وقت آن است كه شما از آثار و اندیشه ما آگاه باشید!>
    البته طی سالیان گذشته من از تاریخ اسلام برایشان گفته بودم، به طوری كه آنها حضرت علی علیه السلام، حضرت سیدالشهدا و حضرت ابوالفضل علیهماالسلام را می شناسند و اكثر شهروندان راونا از نظر مقامات دینی، فرهنگی و سیاسی تفاوت اعتقادی اهل سنت و شیعیان را می شناسند. باری، سخنرانی آن روز من با چنان استقبالی مواجه شد كه روز بعد شهردار، من و پدر و شوهرم را صدا زد و گفت:<می خواهم دو خبر خوب به شما بدهم.> رفتیم نزدش و گفت:<یك خبر خوب اینكه 73 درصد به محبوبیت منِ شهردار اضافه شده كه تو را به عنوان شهروند افتخاری انتخاب كرده ام. خبر دوم اینكه 12 درصد مردم شهر به كتابفروشیها رفته اند و قرآن سفارش داده اند تا به مطالعه كتاب آسمانی شما بپردازند و ببینند در قرآن چه آمده است...>
    ببینید، با همین كارهای كوچك می شود گامهای بزرگی برداشت. زمینه در ایتالیا بسیار آماده است. ایتالیاییها آن طور كه باید و شاید با اسلام آشنایی ندارند، برخلاف فرانسه كه به خاطر سوابقش در كشورهای اسلامی و حضور مسلمانان در آنجا، مردم با این مفاهیم آشنا هستند؛ اما ایتالیاییها نه، به همین جهت زمینه كار برای ما بسیار فراهم است؛ درحالی كه به فرانسه خیلی كتابها ترجمه شده است.

    آیا فهرستی از آثار خودتان در دست دارید؟

    تا آنجا كه یادم می آید، می توانم از این كتابها یاد كنم: كاترین(كنتس دوبرزه، برنده جایزه مدیسیی، اثر بانو ژولیت بنزونی) در هفت جلد، پیام آوران نور(گزارشهای واقعی درباره فرشتگان، اثر تری تیلور)، آن شرلی(دختری از شیروانی سبز، اثر لوسی مُد مونتگومری) در هشت جلد، كویین (اثر آلكس هیلی) در دو جلد، كتاب فرشتگان(اثر سوفی بورنهام)، ما نمی میریم(اثر جوئل مارتین)، شركت، اتاق مجازات، شریك، سوگند خورده فراری، وكیل خیابانی، وصیت نامه، برادران (همگی اثر جان گریشام) ، گوشه نشین فرزانه، فصل هایی از زندگی(هر دو اثر لومبسانگ رامپا)، بودای كوچك(اثر ویكی مكنزی)، بانوی بزرگ عالم(فاطیما، اثر آنی كركوود)، جزیره روز پیشین(اثر اومبرتو اكو)، چرا همانم كه هستم؟(اثر گراهام برنارد)، كریشنامورتی راز سربه مُهر(اثر پیتر میشل)، قسمت(اثر لوسی مُد مونتگومری)، در آغوش نور(اثر بتی جین ایدی)، كیست كه نخندد؟! (اثر جیمز هریوت)، راز رنگین كمان(اثر جستاین گاردر)، مقبره ساكارا (اثر پُلین گِج)، هستی های بی شمار، رهنمایان بی شمار(اثر دكتر برایان وایس)، پس از مرگ(اثر دیوید لوید ادواردز)، نماد بئاتریس در آثار دانته(اثر پروفسور چارلز ویلیامز)، جنگجوی صلح جو، سفر مقدس(هردو اثر دَن میلمَن)، راز و نیاز با آسمان، افق روح(اثر كاترین ریدال)، برای شهریاران(اثر ایتن كانین، برنده جایزه پولیتزر 1997)، آرامش درون (اثر دكتر جان كایلی)، هیاهوی بسیار برای هیچ، رام كردن زنِ شرور، رنج بیهوده عشق ، هر طور میل شماست، نیك آن باشد كه انجامش نكوست، دو نجیب زاده ورونا، همسران شادكام ویندزُر(همگی اثر شكسپیر)، بورژوای نجیب زاده، پزشك اجباری، عشق شفابخش (همگی اثر مولیر)، داستان مومیایی(اثر تئوفیل گوتیه)، صندوق و شبح(اثر استاندَل)، خلوت گاه درون(اثر چاكتی گواین)، كوندالینی یا راز هستی(اثر سوامی موكتانانداد)، نماد عشق در دنیای غرب(اثر دنی دو روژمُن)، پیشگویی كیهانی(اثر كی استاپفورت)، طریقت عشق(زندگی مولانا، اثر نایجل واتز)، آیین تائو طریقتی ماورای پویندگی(اثر آلن واتز)، ده سرّ مكتوم عشق (اثر آدام جكسون)، كمدی الهی (سه جلد: دوزخ، برزخ، بهشت، اثر دانته)، زندگانی نو (اثر دانته آلیگیری)، نمایشنامه های اسكار وایلد (دو جلد)، تعالیم كنفوسیوس قوانین روحانی (اثر دَن میلمن)، مادر (اثر ناتالیا گینزبورگ)، بهشت گمشده (سه جلد، اثر جان میلتون)، خانه نقاشی شده (اثر جان گریشام)، اسكورسیزی از زبان اسكورسیزی، صحیفه كامله سجادیه حضرت امام زین العابدین(ع) به فرانسه، اشعار اوژنیو منتاله (برنده جایزه نوبل 75)، كتاب شنی (اثر خورخه لوئیس بُرخس)، رنج های ورتر جوان (اثر یوهان ولگانگ گوته)، احضاریه (اثر جان گریشام)، سنفونی روحانی (اثر آندره ِژید)، شوالیه و مرگ (اثر لئوناردو شیاشیا)، هنر و زیبایی در قرون وسطی (اثر اومبرتواكو)، گزیده ای از اشعار جیوزپه اونگرتی، در آغوش نور 2 (اثر بتی جین ایدی)، در آغوش نور3 (اثر رُی میلز)، گزیده ای از اشعار وینچنزو كاردارلّی، عرفا پس از مدرنیسم (اثر رودلف اشتاینر)، شاه زیانكاران (اثر جان گریشام)، سروده های جیاكومولئوپاردی، زندگی و اندیشه راما كریشنا، گزیده ای از اشعار سالواتره كوزایمُدو (برنده جایزه نوبل 1959)، اسكندر مقدونی (سه جلد، اثر والریو مَسیمو مانفردی)، تئودورا (جایزه تاریخی گزینزنه كوور در ایتالیا، اثر دكتر پائولو چزارتی)، در آغوش نور 4 (اثر بتی جین ایدی)، ترانه رُلان (نخستین كتاب در اروپا، قرن یازدهم، نسخه آكسفورد)، بودلر از زبان ژان پل سارتر، سروده های فرانچسكو پتراركا، زیباترین و معروف ترین اشعار ادبیات اسپانیا (قرن 16 تا 20)، آنتولوژی اسپون ریور اثر ادگار لی مسترز (شعر آمریكای شمالی)، افسانه های كانتربوری (اثر جفری چاسر)، گزیده ای از اشعار كاتولو شاعر دوران باستان، گزیده ای از اشعار هواس شاعر دوران باستان، گزیده ای از اشعار سفو شاعر دوران باستان، گزیده ای از اشعار اوید شاعر دوران باستان، سروده هایی در جهت بزرگداشت شهر راونا، شهر دانته، شروح و تفسیرات "كمدی الهی" (اثر دكتر ماریا كاویاچیا)، در آغوش نور 5 (اثر دكتر جرج ریچی)، سال های سعادت آور كیفر (اثر فلورجگی)، در آغوش نور 6 (اثر ند داگرتی)، ذهن رنگین یا اولیس (اثر پیتروچیتاتی)، میهمانی (اثر دانته آلیگیری، با پیشگفتار رئیس انجمن دانته در فلورانس: پروفسور فرانچسكو ماتزنی و مقدمه دیگری از دكتر احمد مهدوی دامغانی)، در آغوش نور7 (اثر سوزان هینز)، خطابه فدك (از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به فرانسوی و ترجمه انگلیسی آن)، خطبه حضرت فاطمه زهرا(س) خطاب به زنان انصار (به فرانسوی و ترجمه انگلیسی آن)، زیباترین و معروف ترین اشعار ادبیات آلمان (قرن 12 تا 20)، همزیستی و همدلی میان آیین اسلام و مسیحیت (كنگره میراث اسلامی در برزیل یازدهم سپتامبر 2002. این كتابچه در ریودوژانیرو منتشر گردید، به فرانسوی)، تریستان و ایزو (از نسخه قرن دوازدهم میلادی فرانسه)، پیرامون سلطنت (اثر دانته)، بال های شكسته، ندای استاد، حكمت، اشك ها و لبخند، اسرار قلب، افكار و اندیشه ها و میان شب و روز (همگی از جبران خلیل جبران)،شازده كوچولو (آنتوان دوسن تگزوپری)، داستان راستین لئوناردوداوینچی (برنده جایزه ایتالیا)، زندگی دانته آلیگیری (اثر جیورجیوپتروكی)، كلبه احزان (از شیخ محدث قمی، به فرانسوی)، نفس المهموم (شیخ محدث قمی، به فرانسوی)، حكمت چهارگانه (دُن لوئیس روئیز)، همه باید بدانند (آیت الله ابراهیم امینی، به فرانسوی)، دعاهای قرآن (از حسین واثقی، به فرانسوی)، چگونه نماز بخوانیم؟ (به فرانسوی)، قصه آل عبا (به فرانسوی برای كودكان و نوجوانان)، سفرهای سقراط (دن میلمن)، عروسی ماه و خورشید (داستان عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها، به فرانسوی برای كودكان و نوجوانان)، مصائب حضرت امیرالمومنین (به فرانسه وی)، انیس دل (درباره فرج حضرت ولی عصر"عج" به فرانسوی)، وصیت نامه حضرت امیرالمومنین علیه السلام (به فرانسوی)، وصیت نامه حضرت امیرالمومنین (به انگلیسی)، رساله حضرت امام سجاد علیه السلام (به فرانسوی)، رساله حضرت امام سجاد علیه السلام (به انگلیسی)، زن در تصوف و عرفان اسلامی (اثر آن ماری شمیل)، خطبه غدیر خم (به فرانسوی)، خطبه غدیر خم (به انگلیسی)، دعای عرفه حضرت سیدالشهدا علیه السلام، دعای كمیل، دعای ابوحمزه ثمالی و زیارت ناحیه مقدسه (همگی به فرانسوی و انگلیسی). همین ها فعلاً در یادم هست.

    آیا درآمد ترجمه آنقدر هست كه زندگی مترجم را بچرخاند؟

    من هیچ درآمدی از ترجمه ندارم و زندگی ما را همسرم می چرخاند. اكثر كارهای من به ویژه برای دفتر نشرم فی سبیل الله است، مگر مواردی كه می خواهم مثلاً به دیدن پدرم بروم. آن وقت با ناشر عزیز و محترمی قرارداد می بندم و او هم لطف می كند حق الترجمه ای به این كمترین پرداخت می كند. اما از "نشر تیر" كه خودمان مسئولش هستیم، هیچ درآمدی نداریم. سود نشر ما صرف چاپ و انتشار كتب بعدی ما می گردد. در این دوره و زمانه بسیاری از ناشران اصلاً به قراردادهایشان پایبند نیستند. با جوانها قراردادی با درصد بسیار پایین می بندند - آن هم درصدی كه شرعاً قابل قبول نیست - بعد هم معلوم نیست كه كی كتاب را دربیاورند، با چه تیراژی كه آن هم قابل اعتماد نیست. تیراژ حقیقی برخی كتابها با آنچه رسماً اعلام می شود، تفاوت دارد. بنابراین باید بگویم در حال حاضر ترجمه برای جوانها درآمدساز نیست. مجموع این عوامل باعث شد كه "نشر تیر" را راه اندازی كنیم و از آنجا كه دفاتر پخش كتابها پول كتاب را هفت هشت ماه بعد می دهند، تقریباً درآمدی از آنجا نداریم. ضمن آنكه من باید تمام كارهای مربوطه از تایپ و حروفچینی گرفته تا رسیدگی به كارهای لیتوگرافی و طرح روی جلد را خودم انجام دهم. طراحی روی جلد كتابها نیز كار خود من است، آن هم به خاطر آشنایی ام با رنگ و طراحی و رنگ و روغن؛ زیرا در كودكی شاگرد استاد بزرگوار مرحوم علی اصغر پتگر نازنین بودم كه خداوند روحش را قرین رحمت سازد!

    به عنوان آخرین پرسش: رمز موفقیت تان را در چه چیزی می دانید؟

    انسان باید سعی كند تمام كارها را با توكل به خدا انجام دهد و ایمانش را قوی كند. درست است كه در این دوره و زمانه سختی ها زیاد است ومشكلات اقتصادی بیداد می كند و گاه ناهماهنگی هایی بین اعضای خانواده و به ویژه زوجها، مشكلاتی ایجاد می كند؛ اما اگر فرد بكوشد براساس موازین دینی رفتار كند و همچنان كه خدا را دوست می دارد، بنده هایش را هم دوست بدارد و اگر باور داشته باشد كه نیكی كردن برایش نیكی هایی به همراه می آورد، و بتواند متواضع و با ایمان باشد و حتی كسانی را كه ناخواسته آزار می رسانند، تحمل كند و دوستشان داشته باشد، خداوند از او حمایت می كند و بركاتش را بر او فرو می بارد! باید معصومان را سرمشق خود قرار دهیم. ما زنان ایرانی سرمشقهای فراوانی داریم: حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهما. اگر از زندگی این دو بزرگوار اطلاع داشته باشیم و سطح آگاهی خود را با مطالعه انواع كتب ارزشمند كلاسیك و عرفانی و دینی بالا ببریم، مشكلات كمتری خواهیم داشت. مشكلات ما برخاسته از بی خبری ماست. ایمان قوی، عبادت و راز و نیاز پیوسته با خدای مهربان و امید به زندگی و مأموریتی كه در این عالم هستی انتظارمان را می كشد، ودعا به ما آرامش می بخشد و ما را در مسیرمان پیروز می كند.

    منبع: iranwomen.org
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر

    صبر کنید ..
    X