اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

هفت گفتار درباره ترجمه - دکتر کورش صفوی

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • هفت گفتار درباره ترجمه - دکتر کورش صفوی

    كوروش صفوى متولد سال ۱۳۳۵ است. در مدرسه عالى ترجمه در آلمان و اتریش، زبان آلمانى خوانده و دكتراى زبان شناسى اش را از دانشگاه تهران گرفته است. عنوان رساله دكترایش «اسباب ایجاد نظم در ادب فارسى» بود. او تحصیلات ابتدایى و متوسطه خود را در آلمان و اتریش به پایان برد و در سال ۱۳۵۰ به تهران بازگشت. در همان سال مجدداً از دبیرستان معروف هدف دیپلم ریاضى گرفت. در سال ۱۳۵۴ یعنى حدوداً در هجده سالگى از مدرسه عالى ترجمه موفق به اخذ مدرك كارشناسى در رشته زبان آلمانى شد و در همان سال براى ادامه تحصیل به آمریكا رفت و پس از نزدیك به یك سال و اندى تحصیل در رشته زبان شناسى، به دلیل بیمارى پدر به ایران بازگشت و دوره هاى كارشناسى ارشد و دكترایش را در دانشگاه تهران گذراند.



    كوروش صفوى از سال ۱۳۵۶ به استخدام دانشگاه علامه طباطبایى درآمد و عضو هیأت علمى گروه زبان شناسى آن شد. كوروش صفوى بیش از ۱۲۰ مقاله تحقیقى در زمینه هاى مختلف زبان شناسى، به ویژه معنى شناسى، مطالعات ادبى و ترجمه شناسى تألیف و ترجمه كرده كه در مجلات پژوهشى مختلف منتشر شده است. تألیف بیش از ۵۰۰ مقاله از مدخل هاى دانشنامه ادب فارسى نیز از جمله فعالیت هاى قابل ثبت اوست.

    اولین كتاب صفوى در سال ۱۳۶۰ توسط بنگاه ترجمه و نشر كتاب منتشر شد. با این همه شاید معروف ترین و پرخواننده ترین كتاب كوروش صفوى «دنیاى مصرفى» از گوردر باشد كه درسالیان اخیر میان جماعت كتابخوان حسابى گل كرد؛ كتابى كه حسن كامشاد هم آن را ترجمه كرده است. «نگاهى تازه به معنى شناسى»، «سه رساله درباره حافظ»، «ذهن و زبان»، «زبان و اندیشه»، «دیوان شرقى - غربى» از گوته، «درآمدى بر معنى شناسى» و ... از آثار معروف كوروش صفوى است كه برخى تألیف و برخى ترجمه اند. «از زبان شناسى به ادبیات: جلد اول نظم» از دیگر كارهاى معروف و محبوب كوروش صفوى است كه پژوهشى مفصل و در خور در زبان شناسى ساختارى و زبانشناسى در ادبیات است كه بارها تجدیدچاپ شده است. جلد دوم این كتاب كه به زبان شناسى ساختارى در شعر مى پردازد توسط حوزه هنرى منتشر شده و دیوان شرقى - غربى گوته هم بارها توسط نشر هرمس به بازار نشر روانه شده است.
    از دیگر كتابهاى مشهور كوروش صفوى مى توان به دو كتاب «محفل فیلسوفان مرده» كه ترجمه است و «منطق در زبان شناسى» اشاره كرد .

    برخى از آثار وى عبارتند از: درآمدى بر زبان شناسى، نگاهى تازه به معنى شناسى، سه رساله درباره حافظ، ذهن وزبان، زبان و اندیشه، دیوان شرقى - غربى (از گوته)، دنیاى مصرفى از گوردر، «درآمدى بر معنى شناسى»، از زبان شناسى به ادبیات: جلد اول نظم، از زبان شناسى به ادبیات: جلد دوم شعر، منطق در زبان شناسى، محفل فیلسوفان مرده (ترجمه)، زبان هاى دنیا (ترجمه)، آشنایى با تاریخ زبان شناسى، آشنایى با نظام هاى نوشتارى و آشنایى با تاریخچه زبان هاى ایرانى
    - تألیف و انتشار بیش از ۶۰۰ مقاله علمى در مجلات مختلف زبان شناسى ایران و جهان.
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    گفتار اول: نگاهی به مبانی ترجمه


    "در تمامی مقاله ها سعی بر آن بوده تا به كمك مبانی زبانشناسی به بررسی موضوعات پرداخته شود. شاید در دید نخست، بررسی مسایل ترجمه از دیدگاه زبانشناسی برای بسیاری از مترجمان با سابقه قابل توجیه ننماید، اما آنچه امروزه تحت عنوان «ترجمه شناسی» مطرح است، به ما نشان می دهد كه بررسی نظری مبانی ترجمه، بدون آشنایی با اصول زبانشناسی ممكن نمی نماید.

    تجربه نیز نشان داده است كه نزدیك به تمامی آنچه درباره مسایل نظری ترجمه نوشته شده، از آن كسانی است كه یا زبانشناسند ویا به نوعی با این دانش آشنایی دارند. نگارنده این سطور بر ابن باور نیست كه هر كه ترجمه می كند می بایست با زبانشناسی آشنایی داشته باشد اما اعتقاد دارد كه آموزش ترجمه و بررسی مسایل ترجمه بدون در نظر گرفتن مبانی دانش زبانشناسی ممكن نیست."



    گفتار اول: نگاهی به مبانی ترجمه


    ترجمه عبارت است از برگردان متنی از زبان مبدا به زبان مقصد بدون كوچكترین افزایش یا كاهش در صورت و معنی. این تعریف اگرچه دقیق است اما صرفا جنبه نظری دارد، زیرا هیچ پیامی را نمی توان بدون تغییر در صورت و معنی از زبانی به زبان دیگر منتقل كرد. این مساله به ساختارهای متفاوت زبانها باز می گردد. هر زبان از واژگان خاص خود استفاده می كند؛ هر یك از این واژه ها معنی یا معانی ویژه خود را داراست. همنشینی واژه ها در هر زبان بكار می رود می تواند معنی یا معانی ویژه ای برای خود داشته باشد كه در نتیجه انتقال هر یك از این جملات بدون دستكاری، حذف برخی از ویژگیها یا اضافه كردن ویژگی های دیگر امكان پذیر نمی نماید. بدین ترتیب در كنار ترجمه بعنوان یك حرفه كه سابقه ای چند هزار ساله دارد، دانش «ترجمه شناسی»[1] نیز به وجود آمد تا به بررسی نظری چند و چون این مساله بپردازد.

    از طریق زبانشناسی مشخص شد كه ساخت صوری و معنایی زبانها با یكدیگر تفاوت دارند و عناصر سازه ای هر زبان در تمامی سطوح دارای بافت و نظامی منسجم است. مشخص شد كه از طریق تحلیل تقابلی[2] می توان سطوح مختلف آوایی، واژگانی و نحوی زبانها را با یكدیگر مقایسه كرد و وجوه اشتراك و افتراق آنها را مشخص ساخت.

    بتدریج مواد اولیه بررسی های زبانشناختی بویژه معنی شناسی در مطالعه مسایل ترجمه بكار گرفته شد و به پیدایش دانشی انجامید كه امروزه بدان نام ترجمه شناسی نهاده اند.


    گونه های ترجمه:


    ترجمه در نخستین گام به دو گونه ترجمه شفاهی[3] و ترجمه مكتوب[4] قابل تقسیم است. ترجمه شفاهی برگردان گفته ای از زبان مبدا به زبان مقصد است و ترجمه مكتوب طبعا به نوشتار و برگردان یكی از این دو اصطلاح وابسته به ابزار بكار رفته در زبان مبدا است.

    ترجمه شفاهی:

    ترجمه شفاهی دارای دوگونه اصلی است:

    الف- ترجمه همزمان[5]

    ب- ترجمه ناهمزمان[6]

    تفاوت میان این دوگونه ترجمه شفاهی در انتخاب برش ساختاری گفته در ارتباط با زمان است. در ترجمه شفاهی همزمان، مترجم با درك یك یا چند واژه نخست گفته در زبان مبدا به برگردان آن می پردازد و با اندك اختلاف زمانی پس از پایان گفته در زبان مبدا، برگردان را در زبان مقصد به پایان می برد. در ترجمه شفاهی ناهمزمان یا پیاپی گفته زبان مبدا برش می خورد و مترجم پس از درك برش مذكور كه معمولا بیش از یك جمله است، در زمان مكث گوینده، برگردان آن بخش از گفته را در اختیار مخاطب یا مخاطبین قرار می دهد. امكان بكارگیری ترجمه همزمان به آرایش واژگان[7] دو زبان مبدا و مقصد وابسته است. در ترجمه ناهمزمان، مترجم می بایست تمامی یك برش از گفته را در حافظه خود نگاه دارد؛ این كار در برخی موارد با یادداشت برداری امكان پذیر خواد بود و در شرایطی خاص متضمن آگاهی مترجم از تندنویسی یا اختصارنویسی است.

    مهمترین عامل تمایز بین ترجمه شفاهی و مكتوب، مساله زمان است. زمان در ترجمه شفاهی چند لحظه یا دقیقه ای بیش نیست، درحالیكه برای ترجمه مكتوب چنین نیست. امكان استفاده از زمان در ترجمه مكتوب به سنجیده تر شدن متن ترجمه شده می انجامد؛ بكارگیری ابزارهای كمكی از قبیل فرهنگ لغات نیز می تواند به این سنجیدگی كمك كند.

    تفاوت میان ماهیت ترجمه شفاهی و مكتوب به تمایز میان مترجم شفاهی و كتبی می انجامد. مترجم شفاهی الزاما مترجم كتبی خوبی نیست و عكس این موضوع بیشتر صادق است. مترجم شفاهی می بایست آگاهی كامل از موضوع مورد ترجمه داشته باشد، اما این آگاهی برای مترجم كتبی الزامی نیست. از سوی دیگر در اختیار نداشتن زمان برای مترجم شفاهی، برگردان نسیجده او را از قبیل عدم رعایت ترتیب واژه ها، بكارگیری ویژگیهای گفتاری و جز آن قابل توجیه می سازد، لیك چنین توجیهی برای محصول كار مترجم كتبی وجود ندارد.

    ترجمه مكتوب

    حوزه كاربرد ترجمه شفاهی بسیار محدود است و بیشتر در محافل سیاسی، مصاحبه ها و گفتگو های دولتی مورد استفاده قرار می گیرد. زمینه های مورد ترجمه نیز به چند زمینه سیاسی، اقتصادی، نظامی و جز آن محدود می شود، اما در ترجمه مكتوب چنین نیست. محدودیتی برای ترجمه مكتوب نمی توان قایل شد. تنها محدودیت موجود، نوشتاری بودن زبان مبدا است و بس.


    واحد ترجمه


    برشی از زنجیره مورد ترجمه از سوی مترجم بعنوان واحدی برای معادل یابی در نظر گرفته می شود، واحد ترجمه نام دارد. واحد ترجمه می تواند واژه، جمله یا عبارت باشد. ترجمه بر حسب واحد برگزیده شده، دست كم دارای سه مرحله زیر است:

    الف- ترجمه تحت اللفظی

    واحد ترجمه در این مرحله واژه است، بدین معنی كه دربرابر هر واژه متن زبان مبدا، واژه ای از زبان مقصد آورده می شود. این مرحله از ترجمه برای برگردان بسیاری از شبه جمله ها و واژه های مركبی بكار می رود كه معادل دقیقی برای آنها در زبان مقصد موجود نیست.

    ژرف ساخت:deep structure

    مشخصه های واجیhonological features

    در اینجا می بینیم كه ترجمه تحت اللفظی كارایی كافی دارد؛ اما به ندرت می توان جمله ای را تماما به همین صورت ترجمه كرد زیرا در چنین شرایطی یا ساخت دستوری زبان مبدا به زبان مقصد تحمیل می شود؛ مانند:

    He gave me a book to read

    او داد به من كتابی برای خواندن

    و یا جمله بدست آمده در زبان مقصد مفهوم جمله زبان مبدا را ندارد!

    He kicked the bucket

    او به سطل لگد زد.

    ب- ترجمه جمله

    در این مرحله، واحد ترجمه جمله است. در این ترجمه قواعد دستوری و شیوه آرایش واژگان در زبان مبدا در نظر گرفته می شود.بدین ترتیب هر یك از جملات متن زبان مبدا با حفظ معنی تك تك واژه ها به جمله ای در زبان مقصد ترجمه می شود.

    پ- ترجمه آزاد

    در این مرحله واحد ترجمه عبارت یا پاراگراف است. مترجم در چنین مرحله ای پیام متن زبان مبدا را در مجموعه جملاتی از زبان مقصد بدست می دهد. در این ترجمه افزایش و كاهش در نهایت خود بكار خواهد رفت.

    بدین ترتیب می بینیم كه جمله واحد مطلوب ترجمه بشمار می رود، هرچند ترجمه تحت اللفظی و ترجمه آزاد نیز در شرایطی خاص راهگشاست. در بسیاری از مواردی كه متن زبان مبدا با برچسب «ترجمه ناپذیر» مشخص می گردد، تنها راه حل ترجمه آزاد است.


    ترجمه ارتباطی
    [8] و ترجمه معنایی[9]

    در جریان ترجمه، مترجم با دو زبان مبدا و مقصد درگیر است. او می بایست سعی بر آن داشته باشد كه خواننده، ترجمه اش را دریابد و ضمنا پیام نویسنده نیز تحریف نشود. مترجم در این میان بسته به نوع متن و هدف ترجمه گاه بیشتر به گیرنده پیام و گاه بیشتر به فرستنده پیام توجه نشان خواهد داد.

    ترجمه معنایی، نویسنده را مهمتر از خواننده در نظر می گیرد. بدین ترتیب این امكان همواره وجود دارد كه ساختهای صوری و معنایی نامانوس به زبان مقصد راه یابد. در ترجمه معنایی سعی بر آن است تا تمامی الگوهای ساختی و معنایی زبان مبدا به زبان مقصد برگردد و گاه بر آن تحمیل شود و طبیعی است كه چنین ترجمه ای را براحتی نمی توان خواند.

    از سویی دیگر، در ترجمه ارتباطی، خواننده مهمتر از نویسنده بشمار می رود. مترجم سعی بر آن خواهد داشت تا متن ترجمه شده را حتی الامكان برای خواننده مانوس سازد، بدین ترتیب این امكان همواره وجود دارد كه متن بدست داده شده، بطور كامل گفته نویسنده نباشد.

    آنچه پیشتر تحت عنوان ترجمه تحت اللفظی مطرح شد، گرایش به سمت ترجمه معنایی دارد و ترجمه آزاد نیز به ترجمه ارتباطی گرایش نشان می دهد.

    برای درك بهتر موضوع می توان از نمونه هایی استفاده كرد:

    More catholic the Pope

    ترجمه معنایی: كاتولیك تر از پاپ

    ترجمه ارتباطی: كاسه داغ تر از آش

    She looks like a red rose

    ترجمه معنایی: مثل گل سرخ می ماند.

    ترجمه ارتباطی: مثل ماه می ماند.

    هر دو مثال، نمونه هایی از ضرب المثل ها، عبارت های تشبیهی و اصطلاحاتی هستند كه می توانند كاربرد ترجمه ارتباطی را توجیه كنند؛ هر چند چنین توجیهی مطلق نیست، زیرا افراط در ترجمه ارتباطی می تواند به حذف رنگ و بوی فرهنگی زبان مبدا بیانجامد.


    [1]. Translatology

    [2]. Contrastive analysis

    [3]. Interpretation

    [4]. Translation

    [5]. Simultaneous

    [6]. Consecutive

    [7]. Word Order

    [8] .Communicative translation

    [9]. Semantic translation
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر


    • #3
      گفتار دوم: نسبیت در ترجمه


      با مقایسه زبان های گوناگون می توان به تفاوت هایی که میان آنها وجود دارد پی برد. این تمایزات می توانند مربوط به ساختمان های دستوری متفاوت یا عدم تطابق کامل دامنه اطلاق واژه ها در دو زبان یا ناشی از اختلاف فرهنگ و تمدن و عادات و رسوم دو قومی باشد که به آن دو زبان سخن می گویند.

      بسیاری از فلاسفه زبان سعی بر این داشته اند تا دیدی کلی از رابطه ی میان زبان و ذهن انسان را مطرح ساخته، ماهیت عملکرد آن را بازشناسند. بنجامین لی وورف[1] یکی از شاگردان ادوارد ساپیر[2] با بررسی و تحلیل اصطلاحات مربوط به زمان و مکان در زبان های سرخپوستان آمریکا بویژه زبان هوپی[3] به این نتیجه رسیدند که زبان های مذکور درباره ی زمان و مکان نگرشی را نشان می دهند که تصور آن برای یک اروپایی میسر نیست.

      آنچه وورف مطرح کرد، در زبانشناسی تحت عنوان نسبیت زبانی[4] مورد بحث قرار گرفت. این طرح توسط زبانشناسان بسیاری مطرح شد و به یاری وورف به اوج رسید تا بدانجا که وی گفت: "طرز تفکر و رفتار مردم تماما تابع زبان آنهاست."

      آنچه ساپیر به صورتی کاملا علمی مطرح کرد، پس از وورف و دیگران تا بدانجا سیر قهقرایی طی کرد که به تبعیضات نژادی و ملیتی منجر شد، بطوریکه سالوادور دوماداریاگا[5] برای افرادی که به زبان های گوناگون تکلم می کنند ویژگیهای متفاوتی در نظر گرفت.به اعتقاد وی انگلیسی زبانان تحت تاثیر ساختمان زبانشان افرادی پرتحرک و فعالند؛ اغلب متفکران از میان فرانسه زبانان بر می خیزند؛ آنان که به زبان اسپانیولی صحبت می کنند اکثرا احساساتی هستند و عرب ها بخاطر ویژگی زبانیشان اغلب افرادی تنبل و بیعار می باشند.


      هر زبان تصویر متفاوتی از واقعیت جهان خارج بدست می دهد.

      این نکته را باید قبول داشت که هر زبان بطور جداگانه، بر حسب شرایط زمانی و مکانی خاص خود، ساخت و برش متفاوتی را برای نامگذاری پدیده ها انتخاب می کند. به همین دلیل در زبان اسکیموها به واژه های بسیطی برمی خوریم که دوازده نوع یخ را از یکدیگر متمایز می سازند؛ در عربی برای بیش از سی نوع شتر اسامی جداگانه ای وجود دارد. این بدان معنی نیست که برای یک فارسی زبان تصور انواع شتر میسر نباشد، این برشهای گوناگون زبانی تنها به خاطر آن است که هر جامعه زبانی، بر حسب میزان اهمیتی که برای حوزه ای خاص قائل است، تقسیم بندی ویژه ای برای آن در نظر می گیرد.

      هر کسی که سعی کرده باشد متنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند، یقینا متوجه شده است که در کار ترجمه مشکلات فراوانی وجود دارد. مهمترین این مسایل همان «نسبیت زبانی» است، که گاه در اثر عدم توجه مترجم، متن برگردانده شده را بی معنی و نامفهوم می سازد.

      در فارسی برای مفهوم «دست» فقط یک واژه وجود دارد، در صورتیکه در اکثر زبان های اروپایی دو واژه در دسترس است که یکی به تمامی دست دلالت می کند، یعنی آنچه در انگلیسی به آن arm می گویند و دیگری بر قسمتی از دست یعنی از مچ تا سرانگشتان که همان hand است. از سوی دیگر در انگلیسی در مقابل «سر» و «کله» تنها واژه head وجود دارد.

      برای یک مترجم کارآزموده مشخص است که صفات pretty و buxom انگلیسی به جنس مونث اطلاق می گردد. در زبان فرانسه دو واژه fleure و rivere وجود دارد که اولی به معنی رودی است که به دریا می ریزد و دومی رودی است که به رود دیگری می ریزد، در صورتیکه برای هر دو آنان در فارسی یک معادل بیشتر وجود ندارد.

      همانطور که پیشتر گفته شد، از آنجا که از سویی مرزبندی معنای واژگان منطبق بر مرزبندی قرینه ای در جهان خارج نیست و در نتیجه زبان تصویر کاملی از واقعیت به دست نمی دهد و از سوی دیگر، زبان ها حوزه های معنایی را به گونه های متفاوتی برش می زنند و در نتیجه تصاویر گوناگونی از واقعیت رسم می کنند، برخی از زبانشناسان را معتقد ساخته که سخنگویان زبان های مختلف، جهان بینی های گوناگون دارند و در نتیجه مترجمان باید انواع جهان بینی ها را از یکدیگر بازشناسند و از آنجا که هیچکس در آن واحد نمی تواند از عهده ی این کار به گونه ای کامل برآید، پس هیچگاه ترجمه ای ایده آل از یک متن ارائه نمی شود و نخواهد شد. در مقام مخالفت با این رای باید بگوییم که اختلاف زبان ها مانع از آن نیست که مردم مفاهیمی را که متعلق به زبان و فرهنگ های دیگر است، درک کنند. اگر چنین می بود ژاپنی ها که زبانی بسیار متفاوت دارند، هیچگاه نمی توانستند فرضا اصول الکترونیک را درک کنند و گوی سبقت را در این علم بربایند. آنچه در خاتمه می توان گفت این است که «نسبیت زبانی» هنوز یکی از مباحث داغ زبانشناسی است و اظهار نظر قطعی درباره ی آن عجولانه می نماید؛ به هر حال مطالعه ی حوزه های معنایی و توجه به اختلاف برش آنها در دو زبان مهمترین مساله ای است که یک مترجم در کار خود بدان نیاز دارد.


      [1] Benjamin Lee Whorf

      [2] Edward Sapir

      [3] Hopi

      [4] Linguistic Relativity

      [5] Salvador de Madriaga


      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
      اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


      Webitsa.com
      Linkedin Profile

      نظر


      • #4
        گفتار سوم: هم معنایی و چند معنایی در ترجمه

        یکی از مشکلاتی که مترجمان تازه کار با آن روبرو هستند، انتخاب واژه مناسب از میان توده واژه هایی است که فرهنگنامه ها به عنوان معادل یک واژه بیگانه بدست می دهند.

        هم معنایی[1] در اصطلاح به معنی یکسانی معنی است. برای فرهنگ نویسان، بسیاری از واژه ها از یک معنی خاص و واحد برخوردارند و به عبارت دیگر، بسیاری از واژه ها هم معنی اند. بدین ترتیب، این امکان برای فرهنگ نویسان وجود دارد تا در مقابل واژه gala انگلیسی از واژه festivity استفاده کنند؛ هر چند که این کار در شرایطی که خواننده معنی هیچکدام از این دو واژه را نداند، غیر قابل استفاده خواهد بود. این مساله کمابیش در تمامی زبانها وجود دارد و از این رو همواره سعی بر آن بوده است تا در فرهنگنامه ها کمتر از واژه های هم معنی استفاده شود و برای روشن شدن مطلب، بیشتر به ارائه توضیح پرداخته شود.

        چنین می نماید که زبان فارسی همانند زبان انگلیسی، به دلیل تحولات تاریخی، از نظر واژه های هم معنی غنی است، زیرا واژگان زبان انگلیسی از دو منبع مختلف یعنی از سویی زبان «انگلو ساکسون» و از سوی دیگر زبانهای لاتین، فرانسه و یونانی نشات گرفته است و همین مساله در مورد زبان فارسی نیز که جدا از زبان فارسی میانه، از زبانهایی چون عربی، ترکی و جز آن واژه قرض کرده، صادق است.

        از آنجایی که زبان فارسی از دید تاریخی جزو زبانهای هند و ایرانی بوده و صورت کمابیش تحول یافته فارسی میانه است، واژه های تحول یافته از صورت کهن را به عنوان واژه های اصیل فارسی در نظر می گیرند و واژه های عربی، ترکی، فرانسه، انگلیسی و غیره موجود در این زبان را تحت عنوان «خارجی» یا «قرضی» مشخص می سازند. اما باید اذعان داشت که دو اصطلاح «اصیل» و «قرضی» گمراه کننده اند، زیرا جدا از مساله تحول تاریخی، تا زمانی که واژه های مذکور خلائی را در زبان فارسی پر می کنند، اجزای اصلی و طبیعی زبان فارسی به شمار می آیند و ضمنا باید اضافه کرد که شاید برخی از این واژه ها ی اصیل در گذشته ای دور از زبانی دیگر قرض گرفته شده باشند.

        در فارسی حتی می توان صورتهای چهارگانه ای را نمونه آورد که یکی «اصیل»، یکی ترکی، یکی مغولی و یکی عربی است – درفش، بیرق، پرچم و علم – هر چند که در میان این واژه ها «پرچم» پر بسامدتر است. با وجود این می توان ادعا کرد که هم معنایی مطلق در میان واژه ها وجود ندارد و هیچ دو واژه ای دقیقا هم معنی نیستند؛ بعید هم به نظر می رسد که در یک زبان، دو واژه با یک معنی واحد بتوانند در کنار هم به زندگی ادامه دهند.


        با مطالعه واژه های هم معنی می توان امکان تمایز میان آنها را در نظر گرفت:


        1) گروهی از واژه های هم معنی متعلق به گونه های خاص زبانی هستند. برای نمونه fall در ایالات متحده بکار می رود، در حالیکه در انگلستان از صورت autumn استفاده می شود. آنچه در گونه ی تهرانی «سیب زمینی» نامیده می شود، در شیراز «آلو» خوانده می شود و «یاد داشتن» مشهدی همان «بلد بودن» تهرانی است.

        2) وضعیت مشابه و البته پیچیده تری وجود دارد که در مورد واژه های هم معنی مطرح می شود. چند واژه به اصطلاح هم معنی ممکن است از نظر سبکی با یکدیگر تفاوت معنایی داشته باشند. «همسر»، «شوهر» و «آقا» در شرایط خاص می توانند به جای هم بکار روند هر چند از نظر سبکی متفاوتند. مطالعه در این امر با مشکلاتی روبروست، زیرا خط مرز جغرافیایی که در میان گونه های زبانی به چشم می خورد، در میان سبکها دیده نمی شود. به عبارت ساده تر، ما معمولا در صحبتهایمان از چند گونه ی زبانی استفاده نمی کنیم ولی در یک گفتگو می توانیم سبک زبانی مان را تغییر دهیم و علاوه بر این، برای تفهیم منظورهای متفاوت، واژگان مورد استفاده خود را عوض کنیم. حال مساله این است که آیا تغییر سبک زبانی به معنی گذر از یک زبان به زبان دیگر است یا این تغییر در چهارچوب یک زبان واحد انجام می پذیرد؟ اگر مساله نخست مطرح باشد، هم معنایی سبکی، دارای همان ارزش هم معنایی گونه ای است. ولی اگر مساله دوم مورد نظر باشد، می توانیم تمایزات سبکی را معنایی بدانیم.
        این نکته معقول و حائز اهمیت است که اگر ما برای القای منظوری خاص از سبکی به سبک دیگر گذر کنیم، با مشخصه ای معنایی سر وکار خواهیم داشت؛ هر چند که ایرادی نیز بر این موضوع وارد است. ما هنگام تغییر سبک زبانی نه فقط واژگان بلکه ساخت دستوری و واجی زبانمان را نیز تغییر می دهیم و البته در چنین شرایطی، در نظر گرفتن تمایزات سبکی به عنوان بخشی از نظام واجی یا دستوری زبان بسیار مشکل می نماید. ساده ترین و عملی ترین راه این است که ما سبک های مختلف را به مانند گونه های مختلف زبانی به عنوان «زبان» هایی متفاوت ولی وابسته به یکدیگر در نظر بگیریم.

        3) بعضی از واژه ها از نظر معنی عاطفی یا ارزیابی معنایی از یکدیگر متمایزند و تنها باقیمانده ی معنی آنها، یعنی معنی شناختی[2] شان یکسان است. برای مثال دولتمرد / سیاست باز، نهان / مخفی یا صورتهای سه گانه ی مقتصد / صرفه جو / خسیس را می توان نام برد که در اصل از معنی یکسانی برخوردارند ولی از نظر بار عاطفی متفاوت می نمایند.

        4) برخی از واژه ها از نظر باهم آیی[3] در محدودیت اند؛ به عبارت دیگر، ارائه آنها تنها در ارتباط با واژه های خاصی میسر است. برای مثال، واژه rancid (فاسد) انگلیسی تنها با گوشت و کره مورد استفاده قرار می گیرد و واژه addled (فاسد) در مورد تخم مرغ و مغز به کار می رود. همین مساله در زبان فارسی برای دو واژه «کهنسال» و «پیر» مطرح است که در ارتباط با واژه «درخت» تنها می توان از صورت نخست استفاده کرد.

        5) چنین به نظر می رسد که معنی برخی از واژه ها، نزدیک به هم یا منطبق بر هم قرار می گیرد. بدین ترتیب، باید چنین واژه هایی را هم معنی دانست. این نوع هم معنی ها بیشتر نتیجه ی کار فرهنگ نویسان است، زیرا برای نمونه، «هم معنی» های ممکن برای صفت «بالغ»، «رسیده»، «رسا»، «به حد بلوغ رسیده» و «جوان» است. اگر به همین ترتیب به دنبال واژه های هم معنی همین واژه ها بگردیم، زنجیره ای از واژه ها را در کنار هم خواهیم نهاد و البته بتدریج از معنی اصلی دور خواهیم شد.

        6) مورد بعدی، مساله شمول معنایی[4] است؛ بدین معنی که ما در زبان با واژه هایی سر و کار داریم که در بطن خود از نوعی طبقه بندی ویژه برخوردارند و به عبارت ساده تر، معنی آنها شامل معنی یک یا چند واژه دیگر است. بدین ترتیب، واژه مذکور با واژه یا واژه های مورد شمول خود تنها در برخی موارد خاص هم معنی است. برای نمونه می توان دو واژه «ماشین» و «اتومبیل» را مثال زد که در جمله ای نظیر «ماشینم را اینجا پارک کردم» با یکدیگر هم معنی هستند ولی واژه «ماشین» شامل معنی واژه «اتومبیل» است؛ بدین معنی که هر کجا از لفظ «اتومبیل» استفاده می شود، می توان صورت «ماشین» را نیز به کار برد ولی عکس این مطلب صادق نیست، زیرا در جمله هایی نظیر «لباس هایم را در ماشین انداختم تا بشوید» یا «مویش را با ماشین کوتاه کرد» نمی توان به جای «ماشین» از «اتومبیل» استفاده کرد.

        این امکان وجود دارد که بتوان از طریق جانشین سازی، واژه های هم معنی را تشخیص داد، زیرا چنین می نماید که دو واژه ی واقعا هم معنی باید بتوانند در تمامی جایگاه ها به جای یکدیگر بنشینند، ولی باید اذعان داشت که هم معنایی کامل در این مفهوم اصلا وجود خارجی ندارد و همین مساله می تواند منتج بدین واقعیت شود که هیچ دو واژه ای از یک معنی واحد برخوردار نیست.

        شاید بتوان امکان ارزیابی هم معنی ها را با استفاده از واژه های متقابل آنها به وجود آورد؛ بدین معنی که اگر دو واژه دارای متقابل واحدی باشند، باید طبعا با یکدیگر هم معنی شوند ولی چنین مساله ای نیز هرگز صادق نیست زیرا متقابل معنایی دو واژه «خاموش» و «تاریک» را باید به صورت «روشن» دانست ولی چراغ را تنها می توان خاموش کرد. بدین ترتین تنها ملاک ما همان جانشین سازی خواهد بود.

        برخی از معنی شناسان بر این اعتقادند که دو واژه هم معنی تنها از طریق معانی ضمنی شان قابل تفکیک اند، ولی چنین راه تشخیصی نیز نمی تواند مفید باشد، زیرا معنی ضمنی را نمی توان به طور دقیق از از معنی شناختی یک واژه تفکیک کرد. برای مثال، واژه «مرد» معنی ضمنی «قوی» و واژه pig معنی ضمنی «کثیف» را القا می کند. اگرچه این امر به معنی واژه ها یا به طور کلی به «معنی» مربوط نمی شود، حتی اگر همه ما به قوی بودن مرد یا کثیفی خوک معتقد باشیم. مردم برای پرهیز از معانی ضمنی واژه ها بویژه واژه هایی که تحت عنوان الفاظ حرام[5] یا ناخوشایند مطرح می شوند، نام پدیده ها را تغییر می دهند زیرا اگر واژه ای القا کننده ی پدیده ای ناخوشایند باشد، پس از مدتی صورت آن واژه نیز به نظر ناخوشایند می آید ولی این تغییرات همیشگی بوده و در نهایت به صورتی خوشایند منجر نمی شود، زیرا نه صورت واژه بلکه معنی آن ناخوشایند است.


        انواع هم معنایی:

        هم معنایی بافت مقید[6]: به اعتقاد جان لاینز، برخی از واژه ها تنها در بافت زبانی خاصی با یکدیگر هم معنی می شوند. برای مثال می توان دو صورت «شوهر» و «همسر» را در جمله « او ... ش را دوست دارد» مثال زد. ولی چنین می نماید که این بحث ارتباطی به هم معنای ندارد و بیشتر به مساله شمول معنایی یا باهم آیی مرتبط است، زیرا در جمله ای نظیر «او شوهر کرد» نمی توان از صورت هم معنی یاد شده استفاده کرد.

        نوع دیگر هم معنایی میان صورتهایی از قبیل «دایی» و «برادر مادر» به چشم می خورد که یکی تفسیر دیگری است.

        مطالعه هم معنایی چندان آسان نیست ولی بررسی هیچ موضوعی در معنی شناسی و بویژه در ترجمه به اندازه مبحث چند معنایی[7] مشکل نمی نماید. ما در زبان، تنها با واژه هایی که معانی گوناگونی دارند، سر وکار نداریم، بلکه به واژه هایی برمی خوریم که از چند معنی برخوردارند. این مساله را چند معنایی و چنین واژه هایی را چند معنی[8] می نامند. برای مثال، فرهنگها واژه flight را به معانی «گذر از طریق هوا»، «پرواز»، «مهاجرت»، «نیروی هوایی»، «شلیک» و «یک رشته پلکان» در نظر می گیرند و همین تفکیک مفاهیم، مساله اصلی مورد بحث ماست.

        ما قادر به تشخیص همسانی یا چندسانی معانی یک واژه نیستیم و بنابر این، تعیین شماره معانی یک واژه از عهده ما خارج است، زیرا هر معنی را نمی توان دقیقا از معانی دیگر واژه متمایز و مشخص ساخت.

        شاید از خود بپرسیم که آیا می توان در مورد تمایزات معنایی، نوعی مشخصه کلی درنظر گرفت؟ و آیا تمایزات معنایی از نوعی نظم و قاعده برخوردارند؟ یکی از مشخصترین روابط میان معانی، مساله «استعاره[9]» است؛ بدین معنی که واژه ای که در کنار معنی اصلی خود از یک یا چند معنی کاربردی و جنبی نیز برخوردار است. برای مثال ما در انگلیسی به صورتهایی نظیر hands of a clock یا tongue of a shoe برمی خوریم و شم زبانی هر انگلیسی زبان معنی اصلی هر کدام از این صورتها را تشخیص می دهد، ولی اگر در این مورد بخواهیم از فرهنگ ها استفاده کنیم، در مقابل صورت hand هیچ گاه به معادل «عقربه» بر نمی خوریم و طبعا صورت «دستهای ساعت» نیز قابل قبول نمی نماید. با این وجود استعاره را باید پدیده ای کاملا اختیاری در نظر بگیریم، زیرا آنچه در انگلیسی تحت عنوان استعاره مطرح است، در زبان فارسی یا زبانهای دیگر مفهومی ندارد. اگر در انگلیسی از لفظ eye برای اشاره به سوراخ سوزن استفاده می شود، در فارسی مورد استفاده نخواهد داشت.

        پرسشی که در ارتباط با معانی چندگانه پیش می آید، این است که آیا ما با واژه ای چند معنی سر و کار داریم یا مساله تشابه مطرح است. در فرهنگ لغت، معادل فارسی واژه lead انگلیسی را «سرب» و «قلاده» آورده اند که معلوم نیست آیا مساله چند معنایی مطرح است و یا ما با دو واژه متفاوت روبرو هستیم!

        فرهنگهای تخصصی در این مورد نظر خود را بر پایه ریشه شناسی قرار می دهند. اگر صورتهای مشابه از بنیادهای مختلفی سرچشمه گرفته باشند، آنها را تحت مقوله تشابه و زیر چند عنوان قرار می دهند؛ ولی اگر مشخص شود که این صورتهای مشابه از بنیاد مشترکی مشتق شده اند، حتی اگر معانی مختلفی داشته باشند، تحت مقوله ی چند معنایی قرار می دهند و در فرهنگنامه زیر یک عنوان مطرح می سازند. باید اذعان داشت که این کار نیز رضایت بخش نیست؛ زیرا تاریخچه یک زبان همواره بازتاب موقعیت کنونی آن زبان نیست. برای نمونه، ما نباید pupil (شاگرد) را با pupil (مردمک) یا sole (تخت کفش) را با sole (ماهی حلوا) در ارتباط با یکدیگر بدانیم؛ هر چند که این جفت واژه ها از نظر تاریخی از یک مبدا مشترک مشتق شده اند.

        عامل دیگری که موجب انتخاب مقوله ی چند معنایی به جای تشابه می شود، در نظر گرفتن معنی مرکزی یا یک هسته ی معنایی است. To charge در معانی «شارژ باطری»، «پولی را پای کسی حساب کردن»، «مورد حمله قرار دادن» و «متهم ساختن» به کار می رود؛ اینها معانی کاملا متفاوت این واژه هستند. آیا می توانیم برای تمامی این معانی، یک معنی مرکزی قایل شویم؟ پاسخ مثبت به این پرسش نسنجیده می نماید.

        اگر واژه ای از چند معنی برخوردار باشد، طبعا برای هر یک از این معانی می توان واژه های هم معنی دیگری یافت و در همین ارتباط، اغلب واژه های متضادی به چشم می خورد. برای نمونه، واژه fair را می توان در ارتباط با hair, skin, weather, sky, judgment و tackle مورد استفاده قرار داد. متضادfair برای hair و skin هر دو dark و از سوی دیگر برای weather و tackle هر دو foul است. بدین ترتیب، شاید نتیجه گیری شود که اگر متضاد های معنایی این صورتها یکسان باشند، مساله چند معنایی مطرح است و گوناگونی متضادها دلیل بر وجود هم آوا- هم نویسی یا تشابه میان چند واژه است. بر اساس چنین نتیجه ای شاید تصور کنیم که دو صورت fair در ارتباط با weather و tackle شباهت بیشتری به یکدیگر دارند تا fair در ارتباط با sky ولی شم زبانی هر انگلیسی زبان، sky و weather را از سویی و tackle و judgment را از سوی دیگر، در ارتباط نزدیکتری با یکدیگر قرار می دهد.

        لازم به تذکر است که مساله چند معنایی، محدود به واژگان قاموسی زبان نیست بلکه عناصر دستوری زبان را نیز شامل می شود. زمان گذشته در زبان انگلیسی، دارای دو معنی متفاوت است. این زمان از سویی برای دلالت بر رویدادی در زمان گذشته به کار می رود I went there yesterday و از سوی دیگر نشانگر رویدادی احتمالی است I wish I went there everyday به همین ترتیب، می توان پیشوند in انگلیسی را مثال زد که معمولا منفی کننده است ولی در مورد inflammable چنین نیست. در نحو نیز مساله چند معنایی به چشم می خورد. برای نمونه، می توان جمله انگلیسیvisiting a relative can be a nuisance یا جمله فارسی «او مثل ما درسخوان نیست» را ذکر کرد که به خاطر برداشت های نحوی گوناگون، از معانی مختلفی برخوردارند.

        آنچه در این مختصر ارائه شد، طرح دو ویژگی بسیار کلی زبان بود که ما به طور روزمره با آن روبرو هستیم. وجود هم معنایی و چند معنایی در جملات منجر به نوعی ابهام معنایی خواهد شد که البته در گفت و شنود از طریق بافت موقعیتی یا توضیحات اضافی مرتفع می شود، ولی در نوشتار، در نهایت ابهام باقی می ماند. بدین ترتیب، در نظر گرفتن معادلی مناسب برای این گونه واژه ها دشوار خواهد بود و طبعا مترجم تازه کار را دچار سرگردانی خواهد کرد.

        در این مختصر سعی بر آن شد تا یکی از مباحث مطروحه در معنی شناسی و مشکلات حاصله برای مترجمان به صورتی ساده و غیر فنی بیان می شود تا عزیزانی که در این راه پر پیچ و خم گام می نهند، در همین قدمهای نخست مشکلات و مسایل بنیادینی را که با آن مواجهند، ساده نپندارند و در رفع اشکلات خود بکوشند.



        [1] . synonymy

        [2] . cognitive meaning

        [3] . collocation

        [4] . hyponymy

        [5] . taboo

        [6] . context – dependent synonymy

        [7] . polysemy

        [8] . polysemic

        [9] . metaphor
        گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
        اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


        Webitsa.com
        Linkedin Profile

        نظر


        • #5
          گفتار چهارم: شیوه نقد در ترجمه

          هیچ دو مترجمی از یک متن واحد ترجمه ای یکسان بدست نمی دهند و حتی اگر یک مترجم نیز پس از ترجمه متنی، اقدام به ترجمه ای دوباره از آن متن کند، برگردانی متفاوت از ترجمه نخست خود بدست خواهد داد. این مساله در زبانشناسی و بویژه در چهارچوب «کاربرد شناسی زبان»[1]، تحت عنوان گوناگونی در ترجمه مطرح است.

          بصورتی بسیار ساده باید گفت که گوناگونی در ترجمه، در دو سطح واژگان و نحو قابل بررسی است.

          در ابتدا سعی بر آن است تا از محدودیت های گزینشی سخن گفته و سپس، اختیارات مترجم را که طبعا به گوناگونی در ترجمه منجر می شود مطرح سازیم.

          الف- محدودیت در گزینش واژه

          بسیاری از واژه ها و بویژه اصطلاحات تخصصی که در اغلب علوم بکار می روند، دست کم در دید نخست از یک معادل واحد برخوردارند. معادل واژه انگلیسی year «سال» است و برای واژه تخصصی phoneme نیز در زبانشناسی معادل «واج» در نظر گرفته شده است. برای واژه world می توان معادل های «جهان»، «دنیا»، «گیتی»، «عالم» و جز آن را در نظر گرفت که هر یک به گونه ای معادل واژه مذکور محسوب می شوند. بدین ترتیب به عبارت ساده می توان گفت که معادل یک واژه زبان مبدا، واژه هم معنی آن در زبان مقصد است و از آنجا که واژه مورد استفاده در زبان مقصد می تواند از یک یا چند واژه ی به اصطلاح هم معنی برخوردار باشد، بنابر این تمامی واژه های هم معنی در زبان مقصد، که معادل واژه مذکور در زبان مبدا هستند، می توانند معادل آن واژه زبان مبدا باشند. این نکته شاید در دید نخست قابل قبول بنظر برسد ولی چنین رابطه قاطعی در تمامی بافتهای زبان صادق نیست، زیرا هیچ دو واژه ای دست کم به دلایل زیر، هم معنی کامل نبوده و نمی توانند در تمامی بافتهای زبانی به جای یکدیگر بکار روند.

          نخست اینکه دو واژه هم معنی ممکن است از نظر شمول معنایی[2] با یکدیگر تفاوت داشته باشند.

          دوم اینکه دو واژه هم معنی ممکن است از نظر هم نشینی با واژه های دیگر، باهم تفاوت داشته باشند.

          سوم اینکه دو واژه هم معنی ممکن است از نظر سبکی با یکدیگر تفاوت داشته باشند..

          بنابر این محدودیت در گزینش واژه معادل از چهارچوبی کاملا مشخص برخوردار نیست و باید اذعان داشت که حتی اگر در بافتی خاص، ترجمه یک واژه یا گروه واژه در زبان مبدا به انتخاب ساخت مشخصی از زبان مقصد منجر شود، همین واژه یا گروه واژه در بافتی دیگر می تواند به اختیار، معادل های گوناگونی را شامل می شود.

          یکی دیگر از محدودیت های گزینش واژه، به وحدت کاربرد اصطلاح باز می گردد. برای نمونه اگر مترجمی از اصطلاح «نشانه» بعنوان معادل واژه sign استفاده کرد، باید همین معادل را تا پایان متن بکار ببرد و از کاربرد معادل هایی چون «علامت»، «نشان»، «نمودن» و «نمودار» و جز آن که بعنوان معادل های دیگر این واژه بکار رفته اند بپرهیزد.

          ب – محدودیت در گزینش جمله

          نخستین محدودیت مترجم در انتخاب جمله معادل، در نظر گرفتن جمله ای است که بتواند مفهوم جمله زبان مبدا را بصورتی دقیق، بدون افزایش یا کاهش برساند. این امکان وجود دارد که برای برخی از جملات زبان مبدا، جمله ای کلیشه ای در زبان مقصد بکار می رود. برای نمونه عبارت according to the United Press… بصورت کلیشه ای «به گزارش یونایتدپرس...» ترجمه می شود و برگردان آن بصورت «یونایتدپرس گزارش می کند که...» یا جز آن، غیر معمول می نماید.

          توجه به سبک نگارش جمله زبان مبدا، یکی دیگر از محدودیت های مترجم در انتخاب جمله به شمار می رود. برای نمونه جمله انگلیسی زیر، که بخشی از نمایشنامه هملت است:

          O that this too too sullied flesh
          Would melt Thaw, and resolve itself into a dew

          بصورت «ایکاش این پیکر بیش از حد پلید، به یکباره آب می شد؛ چون شبنمی می گشت و از این عذاب رهایی می یافت» یا چیزی شبیه به آن ترجمه می شود و طبعا جمله ای چون «ایکاش این تن که بیش از حد پلید شده است، ناگهان آب می شد و مثل شبنمی می شد و از یک چنین شکنجه ای خلاصی می یافت» نمی تواند معادل مناسبی به شمار رود.

          بدین ترتیب می توان گفت که محدودیت های گزینشی شامل انتخاب صحیح واژه، با توجه به عملکرد آن در ساخت های ترکیبی، سبک و وحدت در کاربرد و انتخاب جمله ی معادل با توجه به ساخت های کلیشه ای، سبک و رسایی پیام است. لیک اگر از این محدوده پا فراتر نهیم، در قلمرو اختیارات مترجم قرار خواهیم گرفت و همین اختیارات به گوناگونی در ترجمه منجر می شود.

          الف- اختیار در گزینش واژه

          معمولا در میان واژه های معادلی که می توانند در برگردان یک متن انتخاب شوند، یک یا چند واژه قرضی نیز وجود دارد. در زبان فارسی برای بسیاری از مفاهیم، تنها از واژه قرضی استفاده می شود. این واژه های قرضی چون «بشقاب»، «استکان»، «قفل»، «فیوز»، «پریز» و جز آن خلائی را در زبان فارسی پر می کنند، زیرا معادلی برای آنها در فارسی نیست. بسیاری دیگر از این واژه ها، خلائی را در فارسی پر نمی کنند ولی می توانند به اختیار مترجم انتخاب شوند. در این مورد می توان از واژه هایی چون «ویزا»، «پاسپورت»، «متد»، «استنطاق» و جز آن یاد کرد. انتخاب این دسته از واژه های قرضی بیشتر به سلیقه مترجم مربوط است. برای نمونه شاید مترجمی درک و خواندن واژه «ویزا» را ساده تر از «روادید» بداند و شاید مترجمی دیگر که سعی بر آن دارد که متن خود را تا حد امکان به فارسی ناب برگرداند، واژه دوم را برگزیند. به هر حال اختیار مترجم تا بدان حد است که متن برای خواننده مفهوم باقی بماند. برخی از مترجمان آنچنان در ترجمه های خود به فارسی ناب تعصب نشان می دهند که محدودیت نخست خود را که همانا برگردان پیام به صورتی مفهوم است، از یاد می برند.

          برای نمونه:

          Each cell of the electrolizer produces the same gas.l
          «هر خانیز دستگاه برقکافت یک گونه گاز می سازد.»

          مترجمی دیگر به استفاده از واژه های قرضی و بویژه واژگان عربی دلبسته است تا جایی که برای نمونه «قایق بادبانی» را به کار نمی برد و به جای آن، معادل sailboat را «کرجی شراعی» می داند.

          تمامی این معادل یابی ها در چارچوب اختیارات مترجم قرار می گیرد و چنین معادل هایی را نمی توان نادرست دانست، بلکه باید نوعی خوش سلیقگی یا کج سلیقگی پنداشت.

          یکی دیگر از اختیارات گزینش واژه به مساله ترجمه ارتباطی و ترجمه معنایی باز می گردد. تفاوت میان این دو گونه ترجمه، مبتنی بر تفاوت میان مفهوم پیام و معنی است. مترجم اختیار دارد تا میان ترجمه ارتباطی یعنی توجه به خواننده و ترجمه معنایی یعنی توجه به نویسنده، یکی را برگزیند و واژه معادل را انتخاب کند. برای نمونه در زبان انگلیسی، زیبایی به گل سرخ تشبیه می شود و در فارسی از «پنجه آفتاب» یا «ماه» استفاده می شود. بدین ترتیب جمله انگلیسی she is as beautiful as a red rose می تواند به اختیار مترجم و بر اساس آنکه ترجمه ارتباطی یا معنایی مورد نظر وی باشد، به دو صورت «او چون ماه زیباست» یا «او چون گل سرخ زیباست» به فارسی برگردانده شود.

          ب – اختیار در گزینش جمله

          نخستین اختیار مترجم در این چهارچوب، افزودن صورتهایی خنثی به جمله زبان مقصد است تا ترجمه رساتر و برای خواننده مفهومتر شود. برای نمونه می توان برگردان جمله انگلیسی زیر را در نظر گرفت:

          In sum, Linguistics is the scientific study of language.l
          «بطور خلاصه، [می توان گفت که]، زبانشناسی مطالعه علمی زبان است.»

          استفاده از صورت خنثی در جمله مقصد، نظیر آنچه در میان دو قلاب آمده است، می تواند در رسایی مطلب موثر باشد و کاربرد آن در اختیار مترجم است.

          این مساله در مورد حذف صورتهای خنثی از جمله زبان مبدا نیز صادق است. برای نمونه:

          Semiology, [or semiotics], is the science of sign systems.l
          «نشانه شناسی، دانش نظام های نشانه ای است.»

          اختیار دیگر مترجم، استفاده از عملکردهای گوناگون نحوی است؛ برگردان جمله مرکب به ساده، تقطیع یک جمله مرکب طولانی به چند جمله ساده و کوتاه، کاربرد یک گروه واژه به عنوان معادل یک جمله، در نظر گرفتن یک جمله به عنوان معادلی برای یک واژه و جز آن، تماما می توانند در چهارچوب اختیارات مترجم قرار گیرند.

          بدین ترتیب می توان گفت که اختیارات مترجم بسیار بیشتر از محدودیت های اوست و هر چه متن مورد ترجمه گسترده تر باشد، محدودیت ها ثابت و اختیارات بیشتر خواهد شد.


          با توجه به آنچه تا کنون درباره ی محدودیت ها و اختیارات مترجم گفته شد، اکنون می توان به مساله شیوه نقد ترجمه پرداخت. تعیین ملاک های روشن و صریح برای قضاوتی درست در نقد علمی ترجمه بسیار دشوار می نماید. این پیچیدگی و دشواری از آنجا نشات می گیرد که هر مترجم از دیدگاه و با بینش خاص خود، عناصر زبانی را به کار می گیرد و منتقد ترجمه نیز از دیدگاه ویژه خود به نقد می پردازد. بدین ترتیب بسیاری از نقدهای ترجمه حکم اعمال سلیقه ای دیگر بر سلیقه مترجم را داشته و از دیدگاه علمی پذیرفتنی نیست.

          پیشتر گفتیم که هر مترجم در کار خود با محدودیت ها و اختیاراتی روبروست؛ بنابر این نقد ترجمه نیز می بایست متکی بر محدودیت ها و اختیارات مترجم باشد.عدم توجه به محدودیت ها و تخطی از قواعد آن، برگردان متن را به راهی می کشاند که در نقد ترجمه با اصطلاحاتی چون «درست» و «نادرست» قابل برسی است، لیک در چهارچوب اختیارات مترجم دیگر درستی یا نادرستی متن مقصد مطرح نیست، بلکه می بایست با اصطلاحاتی چون «رسایی»، «روانی»، «سلیسی» و جز آن به نقد پرداخت.

          همانطور که پیشتر گفته شد، محدودیت های گزینشی در برگردان متنی از یک زبان به زبان دیگر شامل انتخاب به جای واژه با توجه به عملکرد آن در ساخت های ترکیبی، توجه به سبک متن، وحدت در استفاده از اصطلاحات، توجه به روابط دستوری حاکم بر ارکان جمله و بیان منظور نویسنده بدون افزایش یا کاهش در مطلب است. تخطی از هر یک از موارد بالا در نقد علمی با برچسب «نادرست» مشخص خواهد شد. برای روشن تر شدن مطلب، چند نمونه را مورد بحث قرار خواهیم داد.

          There are eight ideograms in the Old Persian system.l
          «در دستگاه زبان فارسی باستان هشت هزوارش وجود دارد.»

          در برگردان فارسی بالا، چند محدودیت گزینشی رعایت نشده است و طبعا ترجمه فوق نادرست خواهد بود. نخست انتخاب معادل «هزوارش» به جای ideogram است. «هزوارش» در اصطلاح به واژه هایی آرامی اطلاق می شود که در برخی از خطوط زبانهای ایرانی میانه به خط بومی نگاشته می شدند، ولی به هنگام تلفظ، معادل بومی آن خوانده می شده است. عدم آگاهی از تعریف هزوارش، مترجم را بدین راه کشانده تا به جای کاربرد اصطلاحاتی چون «اندیشه نگار» از «هزوارش» استفاده کند. اشتباه دوم کاربرد لفظ «زبان فارسی باستان» است. بحث در اینجا به خط فارسی باستان مربوط است و هیچ ارتباطی به زبان ندارد.

          نکته دیگری که می تواند به نادرستی در ترجمه منجر شود، افزودن یا کاستن واژه های باردار است. واژه های باردار، برخلاف عبارت های خنثی، به صورت هایی اطلاق می گردد که در تغییر معنی نقش موثر دارند. برای نمونه:

          Aramaic, a Semantic language, was the international language of south-western Asia from the middle of the eight century B.C.l
          برگردان1: «آرامی، زبانی سامی، زبان بین المللی آسیای جنوب غربی از میانه قرن هشتم ق.م. بود.»
          برگردان2: «زبان آرامی، که یکی از زبانهای سامی به شمار می رود، زبان بین المللی آسیای جنوب غربی، از میانه قرن هشتم پیش از میلاد می نمود.»

          باید گفت که اگرچه برگردان2 سلیس تر از برگردان1 است، لیک به دلیل کاربرد واژه «می نمود» برگردانی نادرست به شمار می رود. نویسنده به یقین زبان آرامی را زبان بین المللی منطقه مورد نظر در آن ایام می داند، در حالیکه مترجم برگردان2، این یقین را به شک مبدل ساخته است. بنابراین باید پذیرفت که برگردان1، اگرچه بسیار تحت اللفظی است ولی نسبت به برگردان2 ارجحیت کامل دارد.

          توجه به روابط دستوری حاکم بر ارکان جمله، یکی دیگر از محدودیت های ترجمه به شمار می رود و عدم آن به نادرستی کار منجر خواهد شد.

          It is semantics, that will tell us, how a meaning differ from other meanings or the so-called concepts.l
          «معنی شناسی به ما می گوید که یک معنی چگونه با دیگر معانی و به اصطلاح مفاهیم تفاوت دارد.»

          در برگردان فوق، دو محدودیت یعنی توجه به تاکید بر واژه semantic و گزینش معادل «یا» برای حرف ربط or نادیده گرفته شده و ترجمه را نادرست ساخته است.

          یکی دیگر از نکاتی که در چهارچوب محدودیت های مترجم قرار می گیرد، حفظ و تطبیق سبک در برگردان متن است و عدم توجه به آن، برگردان را نادرست می سازد.

          Every language changes over a period of time.l
          «هر زبانی در گذر از زمان بر مرکب تغییر ره می سپارد.»

          گاهی اوقات مترجم، حتی به هنگام رعایت سبک برگردان متن، توجه به بار عاطفی واژه ها را نادیده می گیرد و از دیدگاه نقد علمی ترجمه، برگردان نادرست به دست می دهد. برای نمونه می توان برگردان عنوان کتاب Cry, the beloved country را به «بنال وطن» مطرح ساخت. انتخاب معادل «بنال» برای cry به دلیل بار عاطفی متفاوتی که نسبت به واژه معادل خود در زبان مبدا دارد، نادرست به شمار می رود.

          در چهارچوب اختیارات مترجم، دیگر صحبت از درستی یا نادرستی نیست. مترجم می تواند در قلمرو اختیاراتش، از خود سلیقه یا کج سلیقگی نشان دهد. هر مترجمی نسبت به مهارت خود در کار، برای انتخاب واژه و ساخت جملات سلیقه هایی را اعمال می کند و این مهارت تا بدانجا می رسد که برگردان، رنگ و بوی ترجمه را از دست داده، برای اکثر خوانندگان دلنشین می نماید. اینکه از دیدگاه نقد علمی، واژه «دلنشین» چگونه قابل تعبیر است، ملاک مشخصی ندارد، لیک به هرحال گیرایی نثر، سادگی و رسایی تماما به دلنشینی متن مربوطند.

          در پایان می توان گفت که رعایت محدودیت های گزینشی محتاج تسلط مترجم به زبان مبدا و آگاهی نسبی از زبان مقصد است و به کار گیری اختیارات، lمشروط به تسلط مترجم به زبان مقصد است.

          نقد علمی ترجمه در چهارچوب اختیارات گزینشی مترجم، نباید تحمیل سلیقه خاص منقد را به همرا داشته باشد. ترجمه بنا به جوهر وجودیش، در میان علوم انسانی پیچیدگی های فراوانی دارد و طبعا نقد علمی آن نیز بس دشوار می نماید.


          [1] . pragmatics

          [2] . hyponymy
          گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
          اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


          Webitsa.com
          Linkedin Profile

          نظر


          • #6
            گفتار پنجم: نماد شناسی در ترجمه

            تصور کنید روزی دستگاهی در اختیارمان باشد که بتواند متنی را ترجمه کند یا نوشته ای را به هر زبانی که بخواهیم برگرداند. در چند دهه اخیر، بسیاری از بزرگان زبانشناسی، ریاضیات و علم رایانه سعی بر آن داشته اند تا آرزوی انسان قرن بیستم را بر آورند، اما با موفقیت کامل هنوز فاصله بسیار است. در مقابل افرادی هم وجود دارند که دو زبانه اند و ترجمه از یک زبان به زبانی دیگر را بسیار ساده می بینند. مطالعه دو زبانگی بهر حال مالامال از پیچیدگی و مشکلات است. بخش اعظم اطلاعات ما از مساله دو زبانگی، محدود به مشاهدات زبانشناسان و مردم شناسانی است که به نقاط گوناگون جهان سفر کرده اند و با مشکل ترجمه مطلبی از زبان بومی ناحیه به زبان خود و یا بر عکس رو به رو شده اند. مترجمینی نیز وجود دارند که پیچیدگی یا عدم امکان ترجمه قطعه شعری را بیان داشته اند.

            شاید بهتر باشد بحث خود را با این پرسش آغاز کنیم که چرا هنوز پیشرفتی ارزنده در ساخت ماشین ترجمه بدست نیامده است و آنچه امروز با این بر چسب در دنیا مطرح است بیشتر به یک فرهنگ لغت خودکار شباهت دارد. بسیاری بر این باورند که زبان مجموعه ای از تعدادی محدود واژه و قواعدی است که این واژه ها را در کنار هم می گذارد و یک مترجم یا ماشین ترجمه با داشتن دو فرهنگ لغت و دانستن دو زبان، قادر به برگردان متنی از یک زبان به زبان دیگر خواهد بود. ساخت نخستین ماشینهای ترجمه نیز بر همین مبنا استوار بوده است و بدین ترتیب حتما جمله انگلیسی It’s raining cats and dogs از طریق ماشین بصورت «سگ و گربه می بارد» ترجمه شده است! زیرا این دستگاه تنها می تواند در چهارچوب ترجمه واژه ای یا در نهایت، ترجمه دستوری عمل کند و هیچگاه پا فراتر از این نخواهد گذارد.

            یکی از دلایلی که استفاده صرف از فرهنگ لغت و دستور زبان را برای ارائه ترجمه ای مطلوب نا موفق می سازد، این است که بسیاری از واژه ها و ساختهای دستوری زبان دارای معانی گوناگونند و ترجمه آنها مستلزم درک بافت زبانی خاصی است که مطرح می شود. برای نمونه دو صورت «قلعه» و «دژ» در فارسی به یک معنی اند ولی در بازی شطرنج تنها واژه نخست بکار می رود و مهره ای نیز که در انگلیسی Queen نامیده می شود، در فارسی «وزیر» ترجمه می شود و نه «ملکه». بدین ترتیب نخستین نتیجه ای که گرفته می شود این است که مترجم باید به موضوع مورد ترجمه احاطه داشته باشد؛ ولی مساله پیچیده تر است، زیرا قرار دادهای زبانی با دیگر نشانه های قراردادی مورد استفاده انسان، تفاوتهایی ژرف دارد. به عنوان مثال، آنچه در انگلیسی blue نامیده می شود، براحتی به زبان ژاپنی قابل برگردان نیست، زیرا با آنچه که برای ژاپنی آبی است تفاوت دارد.

            در نهایت به این نتیجه می رسیم که برای ترجمه هر واژه در بافت کاربردیش، معادل ویژه ای بیابیم و باید اذعان داشت که قرار دادن معادلی مناسب برای واژه ای خاص رابطه مستقیم با دانش ما از محیط مورد بحث دارد.

            باید پذیرفت که برخی از زبانها برای طرح بعضی مسایل خاص از واژگانی غنی تر و ساختی مناسبتر بر خوردارند. در مورد دو زبانه ها تا کنون معدود پژوهشهایی انجام شده است که آیا اینگونه افراد به هنگام کاربرد یکی از این دو زبان، تفکر یا احساسی متفاوت از خود بروز می دهند یا نه.

            اگر بر این باور باشیم که هر زبان دارای دستوری چهار همنه ای است و این قواعد را با عناوینی چون قواعد آوایی، قواعد نحوی، قواعد معنایی و قواعد کاربردی مشخص سازیم، برای ترجمه جمله ای چون I will buy a chair و بدست دادن جمله «یک صندلی خواهم خرید» تنها از قواعد آوایی، نحوی و معنایی زبان مقصد استفاده می شود. بنابراین ماشین ترجمه تا این مرحله همانند انسان عمل می کند، لیک انسان از این مرحله پا فراتر می نهد. پس از ترجمه های واژه ای و دستوری، مترجم با استفاده از قواعد کاربردی خود که شامل قواعد تشخیص موقعیت و درک مقال[2] است، متن زبان مبدا را به محک چگونگی ایجاد ارتباط می گذارد. وی به کمک قواعد کاربردی سبک متن را باز می شناسد؛ موقعیت زمانی، و مکانی و فرهنگی موضوع را تشخیص می دهد و پس از گذر از این مرحله، ترجمه ای معنایی از متن زبان مبدا بدست می دهد.

            گذر از ترجمه دستوری به ترجمه معنایی، مستلزم آن است که اطلاعات کاربردی به ماشین ترجمه داده شود و این امر به قول زبانشناسان معاصر دست کم هنوز امکان پذیر نیست. ولی کنار گذاردن معنی کاربردی و در نهایت، قواعد کاربردی از زبانشناسی صرفا بدلیل آنکه، امکان چنین بررسی گسترده ای وجود ندارد، در ترجمه پذیرفتنی نیست چرا که مترجم از این قواعد استفاده می کند.

            قواعد کاربردی مجموعه نمادهایی است که به عنوان اطلاعات تکمیلی در ترجمه مطرحند. برای مثال می توان عبارت to win a congregation را بدون توجه به نمادهای ارتباطی، بصورت «میان مردم نفوذ مذهبی یافتن» ترجمه کرد و تنها با توجه به نمادها، بصورت درست «به پیش نمازی رسیدن» باز گردانده می شود.

            بنابراین شاید بهتر باشد، تعاریفی را که در مورد مترجم، مطرح می شود، بصورتی جدید مطرح کرد. «مترجم فردی است که پیامی را از زبانی بیگانه، با توجه به نمادها ی موجود، به زبانی که بدان آشنایی دارد، باز می گرداند».


            1. این مقاله برای نخستین بار در «فصلنامه مترجم» ش 5، پاییز 1376 به چاپ رسیده است.

            [2] . discourse
            گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
            اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


            Webitsa.com
            Linkedin Profile

            نظر


            • #7
              گفتار ششم: بررسی ترجمه ناپذیری

              در این مقاله سعی بر آن است تا آنچه به هنگام برگردان یک متن از زبان مبدا (S) به زبان مقصد (T) ترجمه ناشدنی می نماید، مورد بررسی قرار گیرد و چگونگی امکان ارائه معادلی مناسب برای هر یک مطرح شود.

              در ابتدا چهار اصل کلی را از دیدگاه معنی شناسی با یکدیگر مرور می کنیم.

              الف) در هیچ زبانی نمی توان دو واژه را هم معنی دانست.

              ب) واحد ترجمه جمله است.

              پ) بر اساس مساله نسبیت در زبان، هر زبان بر اساس علایق بکارگیرندگان خود، برش ویژه ای از واقعیت های جهان خارج را بر می گزیند.

              ت) معنی یک جمله الزاما حاصل جمع معنی واژه های موجود در آن جمله نیست.

              با وجود این گاه به هنگام برگردان یک متن، مترجم به جمله یا جملاتی بر می خورد که ترجمه آن ناشدنی است. در چنین شرایطی واژگان موجود در جمله زبان مبدا دارای اطلاعاتی است که امکان ترجمه را از میان می برد.

              تشخیص این موضوع پس از مراحل چند گانه زیر صورت می پذیرد.

              مرحله 1- مترجم در مقابل As یعنی واژه ای از زبان مبدا، At را که معادل دقیقق As در زبان مقصد است، نمی یابد.

              مرحله 2- مترجم سعی بر آن خواهد داشت تا Bt را بر گزینند.Bt معادل نسبی As است که دارای دو امکان معنایی است:

              1) B t = A s – 1

              2) B t = A s + 1

              1در این دو معادله، مجموعه اطلاعات معنایی است که یا در Bt بیش از As است و یا بر عکس.

              مرحله 3- مترجم تمامی متن را باز می کاود تا تشخیص دهد:

              الف) 1+/ - تاثیری در کل متن ندارد.

              ب) 1+/ - تاثیر در متن دارد.

              مرحله 4- اگر مترجم در مرحله 3 به نتیجه الف برسد Bt را انتخاب می کند و ترجمه را ادامه می دهد؛ ولی اگر نتیجه ب بدست آمد، به مرحله 5 قدم می گذارد.

              مرحله 5- مترجم سعی بر آن خواهد داشت تا به هر طریق ممکن اطلاعات مذکور را به مخاطب خود القا کند، ولی در این شرایط دو امکان برای او وجود دارد:

              الف) استفاده از پانویس برای بدست دادن اطلاعات.

              ب) گرایش به پیش نمونه «تالیف».

              از دیدگاه نظری اگر هیچیک از این راه حل ها نتوانست مفید واقع شود، متن زبان مبدا با بر چسب «ترجمه نا شدنی» مشخص خواهد شد.

              جملات به اصطلاح «ترجمه نا شدنی» را می توان در کل به دو دسته تقسیم کرد:

              الف) جملاتی که معنی صریح آنها ترجمه نا شدنی است.

              ب) جملاتی که معنی ضمنی آنها ترجمه نا شدنی است.

              در مورد نوع الف، مساله نسبیت زبانی مطرح خواهد بود. پیشتر به این نکته اشاره کردیم که Bt نسبت به As از اطلاعات معنایی بیشتر یا کمتر برخوردار است. در این مورد می توان واژه cousin انگلیسی را نمونه آورد که در زبان فارسی هشت معادل دارد که جدا از مولفه معنایی جنسیت، بیانگر رابطه خویشاوندی از سوی خواهر و برادر پدر یا مادر نیز هست. در چنین شرایطی، فقدان اطلاعات و کاربرد یک معادل در مقابل هشت واژه، برگردان چنین متنی را به انگلیسی ناشدنی می سازد.

              گروهی دیگر از جملات در زبان مبدا، جدا از معنی صریح دارای معنایی ضمنی هستند. مترجم در برخورد با چنین جملاتی سه امکان پیش رو دارد:

              الف) انتخاب جمله ای که معادل معنی صریح و ضمنی جمله زبان مبدا باشد.

              ب) انتخاب جمله ای که معادل معنی صریح جمله زبان مبدا باشد.

              پ) انتخاب جمله ای که معادل معنی ضمنی جمله زبان مبدا باشد.

              دستیابی به نوع الف اگر نگوئیم غیر ممکن بهر حال بسیار مشکل است. انتخاب هر یک از دو گونه ب یا پ بر گردانی نه چندان موفق بدست خواهد داد. بدین ترتیب مساله «ترجمه ناپذیری» بار دیگر خود را می نمایاند.

              بر اساس آنچه تا کنون مطرح شد می توان گفت که مترجم در شرایط زیر با مساله ترجمه ناپذیری مواجه خواهد بود:

              الف) بکار بردن صنایع بدیع لفظی در زبان مبدا

              ب) کاربرد واژگان در چهار چوب اختلاف در نسبیت زبانی

              پ) کاربرد معنی ضمنی در کنار معنی صریح در زبان مبدا

              بنابراین ترجمه پذیرترین متون از زبان مبدا به زبان مقصد، متونی هستند که در آنها هیچیک از شرایط سه گانه بالا مشاهده نشود و در مقابل، نهایت ترجمه ناپذیری در قلمرو مجموعه ای از سه شرط فوق قرار خواهد گرفت.

              آمیزه ای از سه شرط بالا در متون ادبی و بویژه در شعر بیش از هر جای دیگر خود را می نمایاند، هر چند باید پذیرفت که این سه شرط می توانند در متون غیر ادبی نیز مطرح باشند.

              در برگردان این دسته از ترجمه ناپذیرها، مترجم دست به ابتکاراتی می زند. این ابتکار طبعا نوعی خلاقیت در کار اوست و در چنین شرایطی مترجم صرفا مترجم نیست، بلکه گرایش به سمت نویسندگی دارد. وی می بایست به هنگام دست یازیدن به چنین کاری از نهایت اختیارات خود استفاده کند. این اختیارات عبارت اند از:

              1) مترجم می تواند واژگانی را به متن بیافزاید.

              2) مترجم می تواند مثالها، مقیاسها و اصطلاحات وابسته به فرهنگ زبان مبدا را در زبان مقصد معادلسازی کند.

              بکارگیری اختیارات مطرح شده بعنوان راه حلی برای مساله ترجمه نا پذیری، از ترجمه معنایی گذر کرده و به قلمرو ترجمه ارتباطی یعنی بر گردان متن با توجه به مخاطب نزدیک می شود. در بسیاری از موارد، ترجمه ارتباطی نیز نمی تواند راه حل مشکل ترجمه نا پذیری باشد. در این شرایط مترجم دو امکان پیش رو خواهد داشت:

              1) انتخاب پاراگراف بعنوان واحد ترجمه.

              2) بر گردان تعبیری متن

              هر دو امکان فوق الذکر به ارائه ترجمه ای آزاد از زبان مبدا منجر خواهد شد که در نهایت مترجم را از پیش نمونه ترجمه دور کرده، به پیش نمونه تالیف نزدیک می سازد.

              بدین ترتیب مترجم در برخورد با انواع ترجمه نا پذیر ها تنها یک راه حل در مقابل خود دارد و آن صرف انتقال پیام از زبان مبدا به مقصد به قیمت چشم پوشی از ساخت واحد ترجمه در زبان مبدا است.


              [1] . این مقاله برای ارائه در «کنفرانس بین المللی ترجمه» دانشگاه کپنهاک، خرداد 1370 تهیه شد.
              گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
              اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


              Webitsa.com
              Linkedin Profile

              نظر


              • #8
                گفتار هفتم: سبک در ترجمه

                در این مقاله کوشش خواهد شد تا پس از ارائه تعریفی از سبک[1] بدان معنایی که در ترجمه شناسی مطرح است، برخی از گونه های آن مورد بررسی قرار گیرد و سپس آنچه از دیدگاه زبانشناسی به عنوان اصول رعایت سبک در ترجمه مورد نظر است، به گونه ای ساده انگاشته بیان شود.

                آنچه در این مختصر تحت عنوان سبک مطرح می شود، با تعریفی که از آن در بررسی های ادبی مورد نظر است، کم و بیش متفاوت می نماید. در اینجا منظور از سبک، شیوه بیان متن زبان مبدا است.

                سبک یا شیوه بیان یک نویسنده نسبت به موضوع مورد نظر وی دارای ویژگی های خاصی است. به طور کلی سبک یک داستان با سبکی که در نگارش مقاله ای علمی ارائه می شود متفاوت است. زبانی که برای توصیف علمی یک رویداد به کار می رود، با توصیف ادبی همان رویداد و طبعا توصیفی که از آن رویداد برای کودکان ارایه می شود، تفاوت بارزی دارد.

                یک نویسنده بر اساس دو عامل موضوع و مخاطب، سبک یا شیوه بیان خاصی را برمی گزیند و در طول متن خود رعایت می کند. هر یک از این سبکها از نظر واژگان، ساخت های دستوری و کاربردهای معنایی با یکدیگر تفاوت دارند. به عبارت ساده تر، کاربرد واژه ها بدان شکلی که در یک متن ادبی قابل رویت است معمولا جایی در یک مقاله علمی ندارد، زیرا اگر نگوییم نادرست به هر حال مضحک است اگر برای نمونه مسوول هواشناسی به هنگام گزارش وضع هوا به جای واژه «آسمان» از «گنبد مینا» استفاده کند و یا دندانپزشکی در مقاله علمی خود به جای استفاده از اصطلاح «ارتدنسی» عبارت «به زنجیر کشیدن مرواریدهای نشسته در قفای غنچه رخ» را به کار برد.

                بدین ترتیب می توان گفت که سبک بر اساس موضوع و مخاطب دارای گونه های متفاوتی از یکدیگر است، که خود می تواند به انواعی فرعی تقسیم پذیر باشد:

                الف- گونه موضوع مدار

                ب- گونه مخاطب مدار

                از آمیزش این دو گونه ی اصلی نیز سبک های متنوعی به وجود خواهد آمد.

                رعایت سبک متن زبان مبدا در ترجمه، یکی از اجبارات مترجم است. این کار مستلزم شناخت گونه خاصی است که در متون مختلف به کار می رود. مترجم بر اساس تجربه خود در شرایطی خاص، ترجمه معنایی را یعنی توجه به آنچه نویسنده می گوید یا ترجمه ارتباطی را یعنی آنچه برای خواننده قابل درک است، برمی گزیند، اما اختیاری در تغییر سبک ندارد. همانطور که نویسنده نباید مقاله ای علمی را به گونه ای ادبی یا محاوره ای بیان دارد، مترجم نیز نمی تواند در تغییر سبک متن از خود اختیار نشان دهد، زیرا چنین اختیاری به قربانی کردن سبک متن زبان مبدا خواهد انجامید. این مساله به ویژه در میان مترجمانی که خود نویسنده نیز هستند فراوان به چشم می خورد. اینان سبک نگارش خود را بر متن تحمیل می سازند و گاه حتی از این مرحله نیز گامی فراتر می نهند و به دلیل آگاهی کامل از موضوع متن زبان مبدا در طی ترجمه آرای نویسنده را دستکاری می کنند. در چنین شرایطی ترجمه به دست آمده بر اساس نقد علمی ترجمه، برچسب «نادرست» خواهد گرفت.

                بدین ترتیب شاید بتوان گفت که در میان ترجمه معنایی یعنی «برگردان نویسنده مدار» و ترجمه ارتباطی یا «خواننده مدار» گونه دیگری نیز به چشم می خورد که می توان عنوان «برگردان مترجم مدار» بر آن نهاد.

                برگردان های مترجم مدار به دلیل اطلاعات بیشتری که از سوی مترجم بر متن تحمیل می شود، درک موضوع و آرای نویسنده را مشکل تر می سازد و در برخی از شرایط ممکن است به نامفهومی ترجمه بیانجامد. این مساله به ویژه در متون علمی و تخصصی به نهایت خود می رسد. برای نمونه:

                I don't want to criticize myself with the new ideas of mine.l
                وای بر من اگر خواسته باشم با آرای تازه ام خدنگ دشنام را بر قلب خود نشانه روم.


                Now an isolated fact is usually said to be explained when its cause has been discovered. And if its cause cannot be ascertained, it is said to be an unexplained fact.l
                معمولا وقتی علت موضوعی برای ما کشف شده باشد، آنوقت آن موضوع را به ما توضیح می دهند. حالا اگر نتوانیم این علت را تشخیص دهیم، آنوقت می گوییم که علت را نمی توان توضیح داد.


                نمونه اول برگردانی ادبی از یک جمله ساده انگلیسی است و در نمونه دوم مترجم نه تنها در متن اصلی تغییراتی داده، بلکه متنی فلسفی را برای چاپ در مجموعه ی کتاب کودکان آماده ساخته است.

                مثال های بالا اگرچه نمونه هایی بسیار افراطی به شمار می روند ولی با درجه ای کمتر از این افراط ها در بسیاری از برگردان های مترجم مدار به چشم می خورد.

                هر نویسنده دارای سبک خاص خود است، که در سبک شناسی به عنوان سبک ویژه یا سبک فردی مشخص می گردد. این امکان وجود دارد که نویسنده به دلیل احاطه کامل بر موضوع بتواند مساله ای پیچیده را به صورتی بسیار ساده و عامه فهم درآورد و از سوی دیگر نویسندگانی نیز وجود دارند که ساده نویسی را شاید دلیل بر عدم اطلاع کافی از موضوع دانسته و از پیچیده گویی بهره می گیرند.

                باید اذعان داشت که هیچ مترجمی نمی تواند شخصیت خود را تماما از کارش جدا سازد. هر مترجمی ممکن است به دو دلیل عمده در برگردان متن مداخله کند. گاه دخالت او و ارائه برگردانی مترجم مدار، عمدی نیست و گاه عمدی در این کار وجود دارد.

                دسته ای از مترجمان آنچنان تابع سبک نوشتاری خود هستند که نا آگاهانه سبک خود را بر متن تحمیل می کنند. اینان با دوباره خوانی ترجمه خود می بینند که سبک به دست داده شده در متن زبان مقصد با سبک متن زبان مبدا متفاوت است ولی توجیهی برای این کار ندارند؛ بارها محصول کار خود را با متن اصلی مقایسه می کنند و برای نزدیک شدن سبک ترجمه خود با متن زبان مبدا می کوشند، گاه در این کار موفق می شوند اما در اکثر مواقع نمی توانند شخصیت خود را به کلی از ترجمه شان برکنار نگاه دارند.

                دسته ای دیگر از مترجمان عمدا به تحمیل شخصیت خود بر متن مورد ترجمه می پردازند. برای اینان هدف اصلی در ترجمه، ارائه پیام بدان گونه که منظور نویسنده بوده است، نیست. هدف اصلی، نمایش توان مترجم در ارائه سبک ویژه اوست. برای این گروه از مترجمان، برگردان هملت شکسپیر، بینوایان ویکتور هوگو، مقاله ای درباره نسبیت انشتین و داستانهای اندرسن همگی به یک شکل است.

                به هر حال گروه نخست از دیدگاه ترجمه شناسی در کار برگردان متن ناموفقند ولی گروه دوم را اصلا نمی توان مترجم دانست.


                رعایت سبک و شیوه معادل یابی:


                اگر جمله را مطلوب ترین واحد ترجمه بدانیم و نخواهیم ترجمه ای تحت اللفظی یا آزاد از متن زبان مبدا به دست دهیم، رعایت سبک یا شیوه بیان به انتخاب معادل صحیح واژه ها و ساخت دستوری جمله در زبان مقصد وابسته است. به عبارت ساده تر، از میان چند واژه معادل و چند ساخت دستوری می بایست گونه ای را انتخاب کرد که در مجموع بتواند سبک متن زبان مبدا را در زبان مقصد نشان دهد.

                الف- معادل یابی واژگانی

                مترجم معمولا به هنگام معادل یابی برای واژه های موجود در متن زبان مبدا، گونه هایی را در مقابل خود می بیند و می بایست از میان آنها یکی را در ترجمه خود به کار برد. هر یک از این معادل ها می تواند به ارائه سبک متن زبان مبدا کمک کند. برای مثال:

                I need your help.l

                با توجه به معادل های فارسی دو واژه need و help می توان جمله انگلیسی بالا را به صورت های مختلفی ترجمه کرد. کاربرد واژه «نیاز» و «یاری» به جای «احتیاج» و «کمک» سبک متن زبان مبدا را ادبی می سازد، زیرا برای هر خواننده فارسی زبان مسلم است که از میان دو جمله زیر:

                - به یاری ات نیاز دارم.

                - به کمکت احتیاج دارم.

                گونه نخست ادبی است، اما گونه دوم به سبک محاوره ای نزدیک تر است.

                ب- معادل یابی ساختاری:

                مترجم به هنگام برگردان متن از زبان مبدا به مقصد می بایست ساختی را برگزیند که بتواند سبک متن زبان مبدا را بنمایاند. برای مثال:

                You are my supporter.l

                - تو یاور منی.

                - مرا تو یاوری.

                ساخت دستوری برگردان دوم مسلما دارای سبکی ادبی است.

                I don't have a home in this world.l

                - در این دنیا خانه ای ندارم.

                - مرا در این دنیا خانه ای نیست.

                معادل احتمالی دوم نسبت به معادل اول برای هر خواننده فارسی، سبکی ادبی را داراست.

                آمیزه معادل یابی واژگانی و ساختاری مناسب می تواند به رعایت سبک متن زبان مبدا منجر شود و عدم انتخاب صحیح واژه ها و ساخت دستوری، اگرچه ممکن است مفهوم متن زبان مبدا را به دست دهد، لیک در رعایت سبک ناموفق خواهد بود. به عنوان نمونه، اگر در آخرین مثال ارائه شده، به جای واژه «خانه» از «کاشانه» استفاده کنیم، شیوه بیان خود را ادبی تر خواهیم کرد.

                بدین ترتیب در میان دو مترجم که از متنی واحد، ترجمه هایی کامل و دقیق ارائه داده اند، مترجمی موفق تر است که بتواند سبک یا شیوه بیان متن زبان مبدا را نیز دقیقا در زبان مقصد به دست دهد.


                1. register

                منبع پست های 1 تا 8: qytc.mihanblog.com
                گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
                اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


                Webitsa.com
                Linkedin Profile

                نظر

                صبر کنید ..
                X