اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

برندگان نوبل ادبيات از آغاز تا امروز

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • برندگان نوبل ادبيات از آغاز تا امروز

    جايزه نوبل ادبيات، معتبرترين و ارزشمندترين جايزه ادبي جهان به حساب مي‌آيد. اين جايزه همه ساله بسياري از نويسندگان، شاعران، مقاله‌نويسان، منتقدان و روزنامه‌نگاران را به هيجان مي‌آورد و گمانه‌زني‌هاي بسياري را موجب مي‌شود.

    صرف نظر از جهت‌گيري‌هاي آكادمي نوبل در رشته ادبيات، به خصوص طي سال‌هاي اخير، همواره عده‌اي در طول 108 سال اخير زبان به تحسين انتخاب‌هاي آكادمي گشوده‌اند و عده‌اي ديگر نيز به انتقاد از نوبل پرداخته‌اند.

    كساني كه موافق انتخاب‌هاي نوبل هستند، استدلال مي‌كنند كه اين انتخاب، براساس نظر بسياري از ناشران، نويسندگان و منتقدان معرفي مي‌شود. مخالفان هم خرده مي‌گيرند كه چرا اولا نامزدهاي دريافت جايزه در هر سال اعلام نمي‌شود و درثاني بسياري از بزرگان ادبيات در زمان حياتشان نوبل نگرفتند كه اعطاي جايزه نوبل به آن‌ها مي‌توانست سطح اين جايزه را فراتر از آن‌چه كه امروز هست، ببرد. ضمن آنكه شائبه سياسي بودن اين جايزه نيز طي سالهاي اخير قوت گرفته است.

    اين دسته مي‌گويند كه اگر هم نوبل اكنون اعتباري دارد به واسطه اهداي جايزه به بزرگاني چون آلبر كامو، ژان پل سارتر، رومن رولان، ويليام فاكنر، ارنست همينگوي، جان اشتاين‌بك، گابريل گارسيا ماركز، توماس مان، هرمان هسه، روژه مارتين دوگار، ويليام گولدينگ و ساموئل بكت است.

    از جمله معروف‌ترين چهره‌هاي ادبي كه موفق به دريافت جايزه ادبي نوبل نشدند، از جيمز جويس، مارسل پروست، نيكوس كازانتزاكيس، آنتوان چخوف، لئو تولستوي، جورج اورول، جي.‌دي.‌سلينجر، فرانتس كافكا، ويرجينيا وولف و آلن‌رب‌گريه مي‌توان نام برد.

    اين جايزه يكي از چند جايزه‌اي است كه بنا بر وصيت «آلفرد برنهارد نوبل» (1833-1899) شيميدان سوئدي، به‌وجود آمد. نوبل كه با اختراع ديناميت و باروت بدون دود (نيتروگليسيرين) ثروت سرشاري عايدش شده بود، وقتي مشاهده كرد كه از اختراع او، برخلاف انتظارش، براي افزايش قدرت سلاح‌هاي جنگي و آدم‌كشي استفاده مي‌شود، سخت متاثر و نگران شد و تمام سرمايه و دارايي خود را وقف پاداش به برگزيدگان علم و ادب و صلح جهان كرد.

    بنابر وصيتنامه نوبل، از درآمد سرمايه نه ميليون دلاري او، پنج جايزه در رشته‌هاي فيزيك، شيمي، پزشكي، ادبيات و صلح به‌وجود آمد تا هر سال به مردان و زناني، صرف‌نظر از مليت آن‌ها اعطاء شود كه خدمات ارزنده‌اي به «نفع بشريت» انجام داده باشند. اين جوايز نخستين بار در سال 1901 به برگزيدگان اعطاء شد. در 1969 هم جايزه‌اي براي علوم اقتصادي شكل گرفت.

    جايزه نوبل ادبيات به شخصي تعلق مي‌گيرد كه در زمينه ادبيات، برجسته‌ترين اثر- با ماهيت معنوي- را آفريده باشد. اين جايزه شامل مدال طلا، ديپلم و مبلغي پول است كه مبلغ آن از 42 هزار دلار در 1953 به يك ميليون و 400 هزار دلار در 1993 افزايش يافته است.

    جايزه در دسامبر هر سال، هم‌زمان با سالگرد مرگ «نوبل» توسط آكادمي سوئد در استكهلم، با حضور پادشاه سوئد، اعطا مي‌شود. معمولا هم جايزه به مجموع آثار چاپي نويسنده تعلق مي‌گيرد، نه به يك اثر خاص. گاهي هم جايزه به دو يا سه نويسنده به‌طور مشترك داده مي‌شود. در بعضي از سال‌ها هم ممكن است جايزه بدون برنده يا معوق بماند. كما اينكه در سال‌هاي جنگ جهاني دوم، در فاصله سال‌هاي 1940 تا 1943، جايزه به كسي داده نشد.
    فردا قرار است برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 2008 از سوي آكادمي نوبل در سوئد معرفي شود.


    اسامي برندگان نوبل ادبي از آغاز تا سال 2007 ميلادي

    1901 ؛ رنه فرانسواسولي پرو دوم (1839 -1907 ، فرانسوي) به خاطر اشعارش
    1902 ؛ تئودور مونرن (1817-1903 ،آلماني) به خاطر آثار تاريخيش.
    1903؛ بيورنستيرنه بيورنسن (1832-1910 ، نروژي) به خاطر رمان‌ها، اشعار و نمايشنامه‌هايش
    1904؛ فردريك ميسترال (1830 -1914، فرانسوي) به خاطر اشعارش، و خوزه ايچگاري‌اي ايساگوئري (1832 -1910، اسپانيايي) به خاطر نمايشنامه‌هايش .
    1905؛ هنريك سينكيويچ (1846-1916 ، لهستاني) به خاطر رمان‌هايش
    1906؛ جوزوپه كاردوچي (1835-1907،ايتاليايي) به خاطر اشعارش
    1907؛ راديرد كيپلينگ (1865 -1936، انگليسي) به خاطر داستان‌ها، رمان‌ها و اشعارش
    1908؛ رودولف كريستف اويكن (1846،1926،آلماني) به خاطر داستان‌هاي فلسفيش
    1909؛ سلمالا گرلوف (1858،1940، سوئدي) به خاطر رمان‌ها و اشعارش
    1910؛ پل فن لودويگ هيزه (1830-1914 ،آلماني) به خاطر اشعار، رمان‌ها و نمايشنامه‌هايش
    1911؛ موريس مترلينگ (1862-1949، بلژيكي) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1912؛ گرهارت هاوپتمان (1862-1946،آلماني) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1913؛ سررابيندرانات تاگور (1861-1941،هندي) به خاطر اشعارش.
    1914؛ جايزه داده نشد
    1915؛ رومن رولان (1866-1944،فرانسوي) به خاطر رمان‌هايش
    1916؛ ورنرفن‌ هايدنستام (1859-1940،سوئدي) به خاطر اشعارش
    1917؛ كارل گلروپ (1857-1943،دانماركي) به خاطر رمان‌ها و داستان‌هاي كوتاهش
    1918؛ جايزه داده نشد
    1919؛ كارل فردريك شپيتلر(1845-1924،سويسي)به خاطر حماسه‌ها ، داستان‌هاي كوتاه و مقالاتش
    1920؛ كنوت هامسون(1859-1952،نروژي) به خاطر رمان‌هايش
    1921؛ آناتول فرانس(1844- 1924،فرانسوي) به خاطر رمانها، داستانهاي كوتاه و مقالاتش
    1922؛ خاثينتو بناونته‌اي مارتينز(1866-1954،اسپانيايي)‌به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1923؛ ويليام باتلرييتس (1865-1939،ايرلندي ) به خاطر اشعارش
    1924؛ ولاديسلاو ستانيسلاو رايمونت (1867-1925، لهستاني ) به خاطر رمان‌هايش
    1925؛ جورج برنارد شاو (1856-1950 ، انگليسي) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1926؛ گراتسيا دلدا (1875-1936،ايتاليايي) به خاطر رمان‌هايش
    1927؛ هانري برگسون (1859-1941،فرانسوي) به خاطر آثار فلسفي‌اش
    1928؛ سيگريد اوندست (1882-1949،نروژي) به خاطر رمان‌هايش
    1929؛ توماس مان (1875-1955،آلماني) به خاطر رمان‌هايش
    1930؛ سينكلر لويس (1885-1951،آمريكايي) به خاطر رمان‌هايش
    1931؛ ايك آكسل كارلفت (1864-1931،سوئدي) به خاطر اشعار غنائيش
    1932؛ جان گالزورثي (1867-1933،انگليسي) به خاطر رمان‌ها، نمايشنامه‌ها و داستانهاي كوتاهش
    1933؛ ايوان الكسيويچ بونين (1870-1953،روسي) به خاطر رمان‌ها، داستان‌هاي كوتاه و اشعارش
    1934؛ لوئيچي پيراندلو (1867-1936، ايتاليايي) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1935؛ جايزه داده نشد
    1936؛ يوجين گلادستون اونيل (1888-1953،آمريكايي) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1937؛ روژه مارتن دوگار (1881-1957،فرانسوي) به خاطر رمانهايش
    1938؛ پرل س.باك (1892-1973،آمريكايي ) به خاطر رمانهايش
    1939؛ فرانس اميل سيلانپا(1888-1964، فنلاندي) به خاطر رمانهايش
    1940؛ جايزه داده نشد
    1941؛ جايزه داده نشد
    1942؛ جايزه داده نشد
    1943؛ جايزه داده نشد
    1944؛ يوهانس ويلهلم ينسن (1873-1950،دانماركي) به خاطر اشعار و رمان‌هايش
    1945؛ گابريلا ميسترال (1899-1957، شيليايي) به خاطر اشعارش
    1946؛ هرمان هسه(1877-1962،آلماني) به خاطر اشعار و مقالاتش
    1947؛ آندره ژيد (1869-1951،فرانسوي) به خاطر رمان‌هايش
    1948؛ توماس استرنزاليوت (1888-1965،انگليسي) به خاطر اشعار، مقالات و نمايشنامه‌هايش
    1949؛ ويليام فاكنر (1897-1962،آمريكايي) به خاطر رمانهايش
    1950؛ برتراند راسل (1872-1970،انگليسي) به خاطر آثار فلسفيش
    1951؛ پرفابيان لاگركويست (1891-1974،سوئدي) به خاطر رمان‌هايش، مخصوصا باراباس
    1952؛ فرانسوا مورياك (1855-1970،فرانسوي) به خاطر رمان‌ها، مقالات واشعارش
    1953؛ سروينستن چرچيل (1874-1965،انگليسي) به خاطر مقالات و آثار تاريخيش
    1954؛ارنست همينگوي(1899-1961،آمريكايي)به خاطر رمان‌ها و داستانهاي كوتاهش
    1955؛ هارولد لاكسنس (1902،سوئدي) به خاطر رمان‌هايش
    1956؛ خوان رامون خيمه‌نز (1881-1951،اسپانيايي) به خاطر اشعارش
    1957؛ آلبركامو (1913-1960،فرانسوي) به خاطر رمانهايش
    1958؛ بوريس پاسترناك (1890-1960،روسي) به خاطر رمان‌هايش، مخصوصا «دكتر ژيواگو»، او جايزه را نپذيرفت
    1959؛ سالواتور كواسيمودو (1901-1968،ايتاليايي) به خاطر اشعار غنائيش
    1960؛ سن ژان پرس (1887-،فرانسوي) به خاطر اشعارش
    1961؛ ايوو آندريچ (1892-1975،يوگسلاويائي) به خاطر رمان‌هايش
    1962؛ جان اشتاين‌بك (1902-1968،آمريكايي) به خاطر رمان‌هايش
    1963؛ گئورگ سفريس (1900-1971،يوناني) به خاطر اشعار غنائيش
    1964؛ ژان پل سارتر (1905-1980،فرانسوي) به خاطر آثار فلسفي و رمان‌هايش. جايزه را نپذيرفت
    1965؛ ميخائيل شولوخوف (1905-1984،روسي) به خاطر رمان‌هايش
    1966؛ شميويل يوزف آگنان (1888-1970،اسرائيلي) به خاطر داستان‌هايش درباره يهوديان اروپاي شرقي؛ ونلي زاكس (1891-1970،آلماني- سوئدي) به خاطر اشعار و نمايشنامه‌هايش درباره يهوديان
    1967؛ ميگل آنخل آستورياس (1899-1974،گواتمالايي) به خاطر آثارش درباره شخصيت و سنت‌هاي مردم كشورش
    1968؛ ياسوناري كاواباتا (1899-19972،ژاپني) به خاطر رمان‌هايش
    1969؛ سميوئل بكت (1906-1990،ايرلندي) به خاطر رمان‌ها و نمايشنامه‌هايش
    1970؛ آلكساندر سولژنيتسين (1918- روسي) به خاطر رمان‌هايش
    1971؛ پابلو نرودا (1904-1973،شيليايي) به خاطر اشعارش
    1972؛ هاينريش بل (1917-1985،آلماني) به خاطر رمانها، داستانهاي كوتاه و نمايشنامه‌هايش
    1973؛ پاتريك وايت (1912-،استراليايي) به خاطر رمان‌هايش
    1974؛ ايونيد يونسن (1900-1976،سويسي) به خاطر رمانها و داستانهاي كوتاهش؛ و هانري ادموند مارتينس (1904-1978،سويسي) به خاطر مجموعه آثارش
    1975؛ يوجينيو مونتاله (1896-1981،ايتاليايي) به خاطر اشعارش
    1976؛ سائول بلو (1915-، آمريكايي) به خاطر رمانهايش
    1977؛ ويسنته آلكسياندر (1898-1984،اسپانيايي) به خاطر اشعارش
    1978؛ ايساك بشويس سينگر ((1904-،متولد لهستان) به خاطر رمان‌ها و داستانهاي كوتاهش
    1979؛ اوديسئوس ايليتيس (1912-1996،يوناني) به خاطر اشعارش
    1980؛ چسلاو ميلوش (1911-،لهستاني) به خاطر اشعارش
    1981؛ الياس كانتي (1905-متولد بلغارستان) به خاطر آثار داستاني و غير داستاني‌اش
    1982؛ گابريل گارسيا ماركز (1928-،كلمبيايي) به خاطر رمان‌ها و داستان‌هاي كوتاهش
    1983؛ ويليام گلدينگ (1911-، انگليسي) به خاطر رمانهايش
    1984؛ ياروسلاو سيفرت (1910-،چكسلواكي) به خاطر اشعارش
    1985؛ كلود سيمون (1913-،فرانسوي) به خاطر اشعارش
    1986؛ ول سوينكا (1934-، نيجريه‌اي) به خاطر اشعار، نمايشنامه‌ها و رمانهايش
    1987؛ ژوزف برودسكي (1940-،روسي) به خاطر اشعارش
    1988؛ نجيب محفوظ (1912-،مصري) به خاطر رمان‌ها و داستانهاي كوتاهش
    1989؛ كاميلو خوزه سلا (1916- ،اسپانيايي) به خاطر رمان‌هايش
    1990؛ اوكتاويو پاز (1914-،مكزيكي) به خاطر اشعارش
    1991؛ ني‌دين گوردمير (1923-،اهل آفريقاي جنوبي) به خاطر مجموعه آثارش
    1992؛ درك والكات (-،اهل جزاير هند غربي) به خاطر آثار ادبي شعر گونه‌اش
    1993؛ توني ماريسن (1931-،سياه پوست آمريكايي) به خاطر مجموعه آثارش
    1994؛ كنزا بورواوئه (1935-،ژاپني) به خاطر رمانهايش
    1995؛ شيموس هيني (1939-،ايرلندي) به خاطر بيان مصائل ملت ايرلند در اشعارش
    1996؛ ويسلاو شيمبورسكا (1923-لهستاني) به خاطر اشعارش
    1977؛ داريو فو (1926 ـ ايتاليائي) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    1998؛ ژوزه ساراماگو (1922 ـ پرتغالي) به خاطر رمان‌هايش به خصوص كوري
    1999؛ گونتر گراس ( 1927 ـ آلماني ) به خاطر رمان‌هايش
    2000؛ گائو شين‌جيان چين ( 1940 ـ‌ چيني) به خاطر رمان‌هايش
    2001؛ و. س. نايپول ( 1932 ـ ترينيدا و توباگو)
    2002 ؛ ايمره كرتس ( 1929 ـ مجارستاني) به خاطر رمان‌هايش
    2003 ؛ جان ماكسول كوئتزي (1944 ـ آفريقاي جنوبي )
    2004؛ آلفرده يلي‌نك ( 1946 ـ اتريشي ) به خاطر رمان‌هايش
    2005 ؛ هارولد پينتر (1930 ـ انگليسي ) به خاطر نمايشنامه‌هايش
    2006؛ اورهان پاموك ( 1952 ـ ترك ) به خاطر رمان‌هايش.
    2007؛ دوريس لسينگ (1919 - انگليسي، متولد كرمانشاه) به‌خاطر داستان‌هايش

    منبع: خبرگزاری فارس
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    نوبل ادبيات 2008 در دستان «لوكلزيو» فرانسوي



    طبق اعلام آكادمي سوئدي نوبل، «ژان ماري گوستاو لوكلزيو» نويسنده فرانسوي رمان «بيابان» برنده نوبل ادبيات سال 2008 شد.

    به نقل از پايگاه اينترنتي آكادمي نوبل، «ژان ماري گوستاو لوكلزيو» (Jean-Marie Gustave Le Clézio)نويسنده شصت و هشت ساله فرانسوي رمان «بيابان» برنده جايزه ده ميليون كروني نوبل ادبيات سال 2008 شد.

    بنا بر اين گزارش، «هوراس اينگدال» دبير دائمي هيئت داوران بخش نوبل با اعلام اين خبر «لوكلزيو» را «نويسنده‌ي سبك‌هاي جديد، ماجراجويي‌هاي شاعرانه و كاشف بشريت ورا و مارواي تمدن حكم‌فرا» توصيف كرد.

    «لوكلزيو» در حالي خبر برنده شدنش را نوبل ادبيات 2008 شنيد كه مشغول خواندن رماني نوشته «استيگ داگرمن» نويسنده سوئدي بود.

    «لوكلزيو» از نويسندگاني بود كه هفته‌هاي گذشته نام‌اش در بيشتر گمانه‌زني‌هاي منتقدان ادبي شنيده مي‌شد.

    انتخاب «لوكلزيو» به‌عنوان برنده نوبل ادبيات سال 2008 از اين جهت موجب شگفتي‌ منتقدان ادبي جهان شده است كه به تصور غالب آن‌ها آكادمي نوبل به نويسندگاني جايزه مي‌دهد كه سياسي كار باشند، در حالي كه «لوكلزيو» پيشينه سياسي ندارد.

    منتقدان و روزنامه‌نگاران سوئدي نيز در هفته گذشته «لوكلزيو» را از شانس بيشتري نسبت به ديگر نويسندگان جهان براي دريافت اين جايزه برخوردار مي‌دانستند.

    «لوكلزيو» پس از اعلام رسمي برنده نهايي نوبل ادبيات به كنفرانسي مطبوعاتي در محل ساختمان انتشارات «گاليمار» فرانسه دعوت شد و به‌همين مناسبت راس ساعت سه و نيم عصر به وقت پاريس در اين كنفرانس مطبوعاتي شركت كرد.

    اين كنفرانس در حالي برگزار شد كه روزنامه‌نگاران و خبرنگاران رسانه‌هاي مختلف جهان روبروي ساختمان انتشارات از ساعت‌ها قبل ازدحام كرده بودند.

    «لوكلزيو» در اولين واكنش‌ها خود به اين خبر در كنفرانس مطبوعاتي انتشارات «گاليمار» گفت: «من بسيار تحت تاثير قرار گرفته‌ام و فوق‌العاده شگفت‌زده شده‌ام. اين جايزه افتخار بزرگي براي من است.»

    وي در ادامه و در پاسخ به اين سئوال كه چه احساسي دارد گفت: «باورم نمي‌شود، كمي احساس ترس، كمي خوشحالي و كمي نشاط دارم.»

    لوكلزيو همچنين در پاسخ به اين سئوال كه با ده ميليون كرون (تقريبا يك ميليون يورو) جايزه نقدي خود چه كار خواهد كرد، گفت: «كلي قرض دارم كه بايد اول از همه آن‌ها را تسويه كنم.»

    لوكلزيو 13 آوريل سال 1940 در نيس فرانسه بدنيا آمده و تا به امروز بيش از چهل كتاب نوشته است. پدرش جراحي انگليسي بود و مادرش از نسلي از انگليسي‌ها بود كه در قرن هجدهم به «ايل موريس» مهاجرت كردند.

    لوكلزيو در هشت سالگي به همراه خانواده به كشور «نيجريه» رفت. پدرش در اين كشور پزشك جنگ جهاني دوم بود. لوكلزيو از كودكي به همراه زبان مادري‌اش فرانسوي، انگليسي را نيز فراگرفت. وي پس از اتمام تحصيلات متوسطه به دانشگاه «بريستول» رفت و در اين دانشگاه زبان و ادبيات انگليسي خواند و در «موسسه آموزش ادبيات» شهر نيس فرانسه تحصيلاتش را در مقطع كارشناسي به پايان رساند.

    لوكلزيو سپس در دانشگاه «اكس‌آن‌پروانس» فرانسه كارشناسي ارشد گرفت. وي خدمت سربازي خود رادر كشور «تايلند» گذراند اما بخاطر انتقاد‌هاي شديدش از وضعيت اجتماعي اين كشور به مكزيك فرستاده شد.

    وي سال‌هاي بعدي زندگي خود را در پاناما بود و سپس به ادامه تحصيل روي آورد و موضوع پروژه‌ دكتراي خود را «بررسي تاريخ معاصر كشور مكزيك» انتخاب و آن را در دانشگاه «پرپينيان» ارائه كرد. لوكلزيو پس از فارغ‌التحصيلي در دانشگاه‌هاي بانگوك، مكزيكو سيتي، بوستون و آلبوكرك آمريكا درس داد.

    هر چند «لوكلزيو» نويسندگي را از سن هفت، هشت سالگي شروع كرده بود اما اولين رمانش را به نام «صورت جلسه» منتشر كرد كه برنده جايزه «رنودو» فرانسه شد.

    رمان «بيابان» يكي از مهم‌ترين آثار ادبي اين نويسنده فرانسوي به حساب مي‌آيد. آكادمي نوبل رمان «بيابان» را «تصوير شگفت‌انگيز فرهنگ گمشده بيابان آفريقاي شمال» توصيف كرد. لوكلزيو به‌جز نويسندگي به مقاله‌نويسي، داستان‌ كوتاه‌نويسي و ترجمه متون ادبي نيز علاقه‌مند بوده و هست و كتاب‌هاي زيادي نيز در اين حوزه‌ها منتشر كرده است.

    لوكلزيو ابتدا تحت تاثير نويسندگان هم‌عصرش همچون ژرژ پرك و ميشل بوتور بوده و از انديشه‌هاي ميشل فوكو و ژيل دولوز هم تاثير گرفته است. با اين حال، در انتهاي ساليان هفتاد سبك ادبياش را تغيير داد و به داستان‌هايي با روايت ساده روي آورد.

    ژان ماري گوستاو لوكلزيو در سال 1994به‌عنوان بزرگ‌ترين نويسنده زنده فرانسه معرفي شد. «انقلاب‌ها»، «قرنطينه»، «كاشف طلا»، «جنگ» و «بيابان» از مهم‌ترين آثار اين نويسنده پرآوازه فرانسوي هستند.

    «بالاسينه» از جديدترين آثار لوكلزيو است كه وارد بازار كتاب فرانسه و سپس جهان شد. آكادمي نوبل همچنين اين كتاب را «مقاله‌اي عميقا شخصي درباره تاريخ هنر فيلم‌سازي» توصيف كرد و لوكلزيو را به‌خاطر نوشتن آن ستود. اين كتاب گذري‌ است بر تاريخ سينما از موقع به‌وجود آمدن‌اش تا به امروز. به گفته ماهنامه ادبي «مگزين ليته‌رر» اين كتاب كه جنبه‌هاي خيالي هم دارد، در آناليز تاريخ سينما موفق عمل كرده است.

    مجموعه داستان «موندو و داستان‌هاي ديگر» و رمان «بيابان» با ترجمه «آزيتا همپارتيان» از موفق‌ترين آثار گوستاو لوكلزيو به حساب مي‌آيد كه به فارسي نيز ترجمه شده است.

    منبع: خبرگزاری فارس
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر


    • #3
      «هرتا مولر» دوازدهمین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات



      «هرتا مولر» نویسنده، شاعر و مقاله‌نویس متولد رومانی كه مقیم آلمان است، به‌عنوان دوازدهمین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات معرفی شد.

      به گزارش ایسنا ، آكادمی نوبل درحالی از «هرتا مولر» به‌عنوان برنده‌ی سال ‌٢٠٠٩ جایزه‌ی نوبل ادبیات نام برد كه بسیاری از «آموس اوز» نویسنده‌ی اسرائیلی به‌عنوان شانس نخست دریافت این جایزه یاد می‌كردند.

      «هرتا مولر» متولد ‌١٧ اوت ‌١٩٥٣ در شهر «نیچیدور» در خانواده‌ای كشاورز است و اگرچه در رومانی متولد شده، اما مقیم آلمان است. وی شاعر، مقاله‌نویس و نویسنده‌ای است كه به‌جهت به ‌تصویر‌ كشیدن شرایط سخت زندگی مردم رومانی در دوران حكومت «نیکولای چائوشسکو» در كتاب‌هایش به شهرت رسید.

      وی در دانشگاه «تیمی شوارا» در رشته‌ی ادبیات رومانی و آلمانی تحصیل كرد و در سال ‌١٩٧٦ به‌عنوان مترجم برای یك شركت مهندسی مشغول به‌كار شد. اما سه ‌سال بعد به‌جهت خودداری از همكاری با پلیس مخفی دولت كمونیستی رومانی، از كار بركنار شد.

      «مولر» كه پس از آن از طریق تدریس خصوصی زبان آلمانی و معلمی در مهدكودك امرار معاش می‌كرد، اولین كتاب‌اش را در سال ‌١٩٨٢ به زبان آلمانی در رومانی منتشر كرد كه هم‌چون بیشتر كتاب‌های آن دوران، با حذف بیشتر قسمت‌هایش به چاپ رسید.

      وی در سال ‌١٩٨٧ به‌همراه همسرش به آلمان سفر كرد و طی سال‌های اخیر در بسیاری از دانشگاه‌های آلمان و جهان سخنرانی كرده است. مولر كه هم‌اكنون ساكن شهر برلین است، در سال ‌١٩٩٥ به عضویت آكادمی شعر و نویسندگی آلمان درآمد.

      «مولر» كه امروز دوازدهمین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات نام‌ گرفت، پیش‌تر جوایز ادبی متعددی چون جایزه‌ی فرانس «كافكا» در سال ‌١٩٩٩، جایزه‌ی ادبیات برلین در سال ‌٢٠٠٥ و جایزه‌ی بین‌المللی ایمپك دوبلین در سال ‌١٩٩٨ را كسب كرده بود.

      «دوریس لسینگ» انگلیسی آخرین نویسنده‌ی‌ زنی بود كه در سال ‌٢٠٠٧ موفق به كسب نوبل ادبیات شد و «سلما لاگرلوف» سوئدی اولین زنی بود كه در سال ‌١٩٠٩ موفق به كسب نوبل ادبیات شد.

      دیگر نویسندگان و شاعران زن برنده‌ی نوبل ادبیات عبارت‌اند از: گراتزیا دلدا (ایتالیا/‌١٩٢٦)، زیگرید اوندست (نروژ/‌١٩٢٨)، پرل باك (آمریكا/‌١٩٣٨)، گابریلا میسترال (شیلی/‌١٩٤٥)، نلی ساچز (سوئد/‌١٩٦٦)، نادین گوردیمر (آفریقای جنوبی/‌١٩٩١)، تونی موریسون (آمریكا/‌١٩٩٣)، ویسلاوا شیمبورسكا (لهستان/‌١٩٩٦) و الفریده جلینك (اتریش/‌٢٠٠٤).

      از هرتا مولر رمان «سرزمين گوجه‌هاي سبز» با ترجمه غلامحسين ميرزاصالح به فارسي ترجمه شده است.
      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
      اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


      Webitsa.com
      Linkedin Profile

      نظر


      • #4
        یوسا برنده جایزه نوبل ادبیات 2010 شد



        آکادمی نوبل در استکهلم ماریو وارگاس یوسا را به‌ عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2010 اعلام کرد.
        به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از سایت رسمی نوبل، پس از سالها انتظار اهالی ادبیات، این نویسنده مشهور پرویی جایزه پرافتخار نوبل را از آن خود کرد.

        اگر چه هر سال در آستانه اعلام برنده جایزه نوبل ادبی گمانه‌زنیهای فراوانی در محافل ادبی مطرح می‌شود، بسیار کم پیش می‌آید با آنچه آکادمی نوبل اعلام می‌کند منطبق باشد.

        ماریو وارگاس یوسا با نام کامل "جرج ماریو پدرو وارگاس یوسا" زاده 28 مارس 1936 نویسنده‌ و متفکر اهل پرو و یکی از برترین رمان‌نویسهای معاصر آمریکای جنوبی است.

        از آثار وی که به فارسی ترجمه شده می‌توان به این کنابها اشاره کرد: سردسته ها 1959 (ترجمه آرش سرکوهی، انتشارات چشمه، سالهای سگی 1966 (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه)، گفتگو در کاتدرال 1975 (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)، جنگ آخرالزمان 1984 (ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه)، مرگ در آند 1996 (ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه)، سور بُز 2002 (ترجمه عبدالله کوثری، نشر علم)، چرا ادبیات؟ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)، چه کسی پالمینو مولرو را کشت (ترجمه احمد گلشیری،انتشارات نگاه).


        ***

        ماریو بارگاس یوسا نویسنده‌ی هفتاد و چهار ساله‌ی پرویی جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد و نخستین فردی شد که در سه دهه باشکوه‌ترین عنوان ادبی دنیا را به آمریکای لاتین می‌برد. پیش از این گابریل گارسیا مارکز نویسنده‌ی پرآوازه‌ی رمان «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۸۲ نوبل ادبیات را به کلمبیا برده بود. یوسا همچنین نخستین فردی‌است که پس از بیست سال این جایزه را نصیب یک نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان می‌کند.

        بارگاس یوسا در حالی خبر اهدای این جایزه ده میلیون کرونی را شنید که خودش را برای رفتن به دانشگاه پرینستون آمریکا آماده می‌کرد. وی در نخستین واکنشش به خبرنگاران گفت: «ساعت پنج و نیم صبح رئیس آکادمی نوبل از استکهلم با من تماس گرفت و اعلام کرد که نوبل را برده‌ام و گفت که این خبر چهارده دقیقه‌ی بعد علنی می‌شود. پیش از هر چیزی با خودم گفتم که نکند همه‌ی ماجرا فقط یک شوخی باشد؟» وی گفت که از شنیدن این خبر شگفت‌زده شده و افزود: «برای شروع یک صبح تازه در نیویورک، از این خبر خوش‌تر وجود نداد. قرار بود که چندی از جاروجنجال‌های مادرید و لیما فاصله بگیرم و چند صباحی را اینجا در آرامش باشم، غافل از چنین خبری.»

        آکادمی سوئدی نوبل در حین اعلام این خبر یوسا را به‌خاطر «به‌تصویر کشیدن ساختار قدرت» و «تصاویر بلامنازه مقاومت‌ها و شکست‌ها و دگرگونی‌های فردی» ستود و وی را «داستان‌سرایی سرآمد» توصیف کرد. یوسا که علاوه بر رمان‌نویسی، روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی را در کارنامه‌ی ادبی خود دارد، تا به حال بیش از سی اثر ادبی خلق کرده و آثارش به سی‌ و دو زبان دنیا از جمله فارسی ترجمه شده است.

        یوسا پیش از این جوایز معتبر دیگری همچون «پرینس استریاس» اسپانیا را نیز از آن خود کرد است، وی همچنین به خبرنگاران گفت که تصور نمی‌کند نوبل زندگی ادبی او را تغییر بدهد. وی گفت: «سال‌ها بود که حتی نامم را در میان نامزدهای احتمالی نوبل نمی‌شنیدم و به‌همین خاطر اصلا انتظار چنین جایزه‌ای را نداشتم.» این نویسنده‌ی پرویی سال‌ها پیش در اظهار نظری گفته بود که آکادمی نوبل هیچ‌گاه به نویسنده‌‌ای با عقاید لیبرال ابراز علاقه نمی‌کند.

        نام یوسا سال‌ها به‌عنوان برنده‌ی احتمالی نوبل بر سر زبان‌ها بوده اما تعدادی از منتقدان ادبی بر این اعتقادند که این جایزه سال‌ها پیش باید به وی اهدا می‌شده است. «رابرت مک‌کرام» منتقد ادبی گاردین در یادداشتی به‌مناسبت اهدای این جایزه به یوسا می‌نویسد:«جایزه‌ای که با تاخیر زیادی دارد به یوسا داده شد.» تونی موریسون نویسنده‌ی نام‌دار آمریکایی برنده‌ی نوبل ادبیات از نخستین افرادی بود که به یوسا تبریک گفت.

        ماریو بارگاس یوسا ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر «ارکویپا» پرو به‌دنیا آمد. وی نویسندگی را از سنین جوانی شروع کرد و ابتدا برای روزنامه‌ی «لا کرونیکا» گزارش‌های جنایی می‌نوشت. از همان جوانی وارد دنیای سیاست شد و عقاید چپ پیدا کرد. به‌همراه دوست آن دوران خود گابریل گارسیا مارکز از هواداران فیدل کاسترو شد اما چندی پس از به‌قدرت رسیدن کاسترو در کوبا و آشکار شدن فساد قدرت در دستگاه حکومتی‌اش از حلقه‌ی طرفداران وی فاصله گرفت و کم‌کم تمایلات سیاسی چپ خود را کنار گذاشت و عقاید راست‌ سیاسی پیدا کرد و در نهایت لیبرال شد.

        فعالیت سیاسی یوسا تا حدی بود که زمانی بر نویسندگی وی نیز سایه انداخت و او را از دنیای ادبیات برای مدتی کوتاه دور کرد. وی خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۰ پرو کاندید کرد و مقابل «آلبرتو فوجیموری» که این روزها به‌خاطر فساد مالی و قدرت در زندان است، شکست خورد. وی چندی بعد با گسترش خفقان در پرو به اسپانیا مهاجرت کرد و پس از آن شهروند اسپانیا شد و از آن پس اوقات خود را بین مادرید، پاریس، لندن و گاهی پایتخت پرو لیما می‌گذراند.

        وی نخستین رمانش را به‌نام «سال‌های سگی» در سال ۱۹۶۳ منتشر کرد، رمانی که از بدو انتشارش دردسرساز شد. «سال‌های سگی» که درباره‌ی رژیم نظامی آن روزهای پرو است و داستان سرپوش گذاشتن جنایت‌های نظامیان این کشور را روایت می‌کند، جاروجنجال زیادی را به‌همراه آورد، تا حدی که رژیم وقت پرو هزار نسخه از کتاب یوسا را آتش شد. شش سال پس از «سال‌های سگی» رمانی‌ نوشت به نام «گفت‌وگو در کاتدرال» که این‌ روزها از آن به همراه چندی دیگر از آثار وی همچون «جنگ آخر زمان» و «سور بز» به‌عنوان شاهکارهای کارنامه‌ی ادبی یوسا نام برده می‌شود.

        بارگاس یوسا به‌همراه گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس در دهه‌ی شصت جریان تازه‌ای را در ادبیات آمریکای لاتین بوجود آورد که از لحاظ فرم و تکنیک داستان‌سرایی تفاوت عمده‌ی با نسل پیشین نویسندگان این منطقه همچون «خوان رولفو» و «میگل آنخل آستوریاس» داشت. به اعتقاد یوسا همین تفاوت باعث شد که سال‌ها بعد ادبیات آمریکای لاتین رنگ و بوی جهانی به‌خود گرفت و خوانندگان بیشتری را در جهان به ادبیات آمریکای لاتین علاقه‌مند کرد.

        از همان ابتدا، ساختارهای قدرت، دیکتاتوری‌ها و حکومت‌های نظامی موضوعاتی بود که مورد توجه یوسا قرار گرفت اما وی دامنه‌ی داستا‌ن‌نویسی خود را به پرو محدود نکرد و پا فراتر از میهن خود گذاشت. «جنگ آخر زمان» و «سور بز» که هر دو به‌همت عبدالله کوثری به فارسی ترجمه شده است، به ترتیب در کشورهای برزیل و جمهوری دومنیکن می‌گذرد. یوسا خود در این باره معتقد است که وطن خود را محدود به پرو نمی‌داند و به همان میزان به آمریکای لاتین هم وابستگی دارد. وی در سال ۱۳۸۶ در گفت‌وگو با هفته‌ی‌نامه‌ی «شهروند امروز» چاپ تهران گفت: «مرزهای جغرافیایی آمریکای لاتین مصنوعی هستند و در واقع مشکلات، سنت‌ها، افسانه‌ها، زبان و فرهنگ این ملت‌ها با یکدیگر یکپارچه است و نمی‌توان آن‌ها را به واسطه‌ی مرزهای حکومتی و سیاسی محدود کرد. مخصوصا وقتی درباره‌ی ادبیات صحبت می‌کنیم، اصلا نمی‌توان از آمریکای لاتین با الفاظ ناسیونالیستی حرف زد. آمریکای لاتین واحد یکپارچه‌ای است و با وجود تمام تقسیم‌های مصنوعی، فرهنگ آن یکپارچه بوده است. مرز‌های مصنوعی کشورها کلی مشکل برای آمریکای لاتین ایجاد کرده‌اند.»

        سیاست از پررنگ‌ترین موضوعات رمان‌های یوسا است. یوسا در کنفرانسی مطبوعاتی در نیویورک در همین باره به خبرنگاران گفت:«در آمریکای لاتین سیاست اجتناب‌ناپذیر است، به همین‌خاطر نویسنده‌ای هم که در این محیط زندگی کرده، خیلی سخت می‌تواند سیاست را کنار بگذارد.» یوسا معتقد است که وقتی سیاست در زندگی روزمره‌ی آدم‌ها حضور داشته باشد، آن‌وقت نمی‌توان به راحتی از آن اجتباب کرد. او می‌گوید: «اگر هم بخواهید از سیاست اجتناب کنید، خودش بیست و چهار ساعته جلوی شما سبز می‌شود.» وی در کنفرانس مطبوعاتی روز گذشته گفت:«‌در آمریکای لاتین ما هنوز درگیر حقوق ابتدایی‌مان هستیم، مثل آزادی‌های فردی و سیاسی.»

        یوسا که از او به‌عنوان یکی از سیاسی‌ترین نویسندگان دنیا نام‌برده می‌شود، معتقد است که ادبیات بر سیاست ارجحیت دارد. «من اول از همه یک نویسنده هستم و می‌خواهم که اگر روزی کسی خواست از من یاد کند، به‌عنوان یک نویسنده از من یاد بشود و بعد از آن به این خاطر که من یک شهروند هم محسوب می‌شوم، سیاسی هم هستم. وظیفه‌ی هر شهروندی‌ست که سیاسی باید.» یوسا با این همه از این که زمانی وارد دنیای سیاست شده، افسوس نمی‌خورد، می‌گوید: «چیز خیلی مهمی که آن سال‌ها یاد گرفتم این بود که فهمیدم من سیاست‌مدار نیستم، یاد گرفتم که من یک نویسنده‌ام. فهمیدم که بعنوان یک نویسنده و روشنفکر تنها می‌بایست در بحث‌های مردمی مشارکت کنم و نه در سطوح پیشرفته‌ی سیاسی. اما نه، اصلا پشیمان نیستم. واقعا تجربه‌ی آموزنده‌ای بود و از طرفی هم برای یک نویسنده تجربه‌ی بد معنا ندارد، برای یک نویسنده همه‌چیز، همه چیز مفید و آموزنده است.»

        سابقه‌ی سیاسی یوسا باعث شده تا «دیکتاتوری» از مهم‌ترین مضامین رمان‌هایش باشد. از «گفت‌وگو در کاتدرال» گرفته تا «سوربز» دیکتاتورها و جوامع دیکتاتور زده در داستان‌های یوسا حضور دارند. از جالب‌ترین نکاتی که یوسا درباره‌ی «دیکتاتورها» گفته نقش مردم عادی در به‌قدرت رسیدن دیکتاتورهاست، تا جایی که یوسا مردم عادی‌ای که دیکتاتور را در به قدرت رسیدن یاری می‌دهند را «دیکتاتورهای کوچک» می‌نامد. وی در این‌باره به آبزور می‌گوید:« دیکتاتورها به کمک مردمان بسیاری و گاه حتی به کمک قربانیان خود به قدرت می‌رسند. تجربه‌ی سه ساله‌ام در سیاست به من آموخت که چگونه اشتهای سیاسی می‌تواند ذهن بشر را به نابودی بکشد و ارزش‌ها و اصول او را نابود کند و آدم‌ها را به هیولاهای کوچک تبدیل کند.» وی معتقد است که بیشتر از آن که «دیکتاتور بزرگ» فاجعه‌بار باشد، «دیکتاتورهای کوچک» یا به‌عبارتی مردم عادی هستند که فاجعه‌بارند.

        از خبرسازترین ماجراهای زندگی یوسا دوستی‌اش با گارسیا مارکز است. این دو که تا پیش از فاصله گرفتن یوسا از کاسترو با وی دوست بودند، مدت‌هاست ارتباط نزدیکی ندارند. ماجرای دعوایی شخصی بین یوسا و مارکز و مشت‌زدن وی به صورت مارکز هم با سکوت هر دوی این نویسندگان آمریکای جنوبی درباره‌ی این ماجرا به یکی از جذاب‌ترین معماهای ادبی تبدیل شده است. با این همه در سال ۲۰۰۷ یوسا برای نخستین بار پس از سالیان سال پذیرفت که مقدمه‌اش درباره‌ی «صد سال تنهایی» بار دیگر همراه این رمان معروف منتشر شود.

        پس از اعلام خبر اهدای نوبل به یوسا شخصی به نام گابریل گارسیا مارکز – که هویتش هنوز مورد تایید نیست – در تویتر پیغام کوتاهی گذاشت: «حالا یک – یک شدیم.»


        برگرفته از: خبرگزاری مهر و سیب گاززده
        گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
        اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


        Webitsa.com
        Linkedin Profile

        نظر


        • #5
          «توماس ترانسترومر»، شاعر سوئدی برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2011



          کمیته نوبل «توماس ترانسترومر» شاعر سوئدی را به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2011 معرفی کرد.

          این در حالی است که انتظار برای اعطای نوبل ادبیات به یک شاعر 15 ساله شده بود و بعد از «ویسلاوا شیمبورسکا» شاعر لهستانی که در سال 1996 این جایزه افتخارآمیز را از آن خود کرده بود، شاعران نصیبی از نوبل نبرده بودند.
          کمیته نوبل اعلام کرده که «توماس ترانسترومر شاعر سوئدی با خلق تصاویری نیمه شفاف و فشرده شده، دسترسی تازه‌ای از واقعیت را به ما هدیه کرد».

          آلفرد نوبل، به ادبیات علاقه بسیاری داشت و در سراسر زندگی خود در کتابخانه‌اش مجموعه‌ای از ادبیات جهان به زبانهای مختلف را نگه می‌داشت و به همین دلیل، ادبیات چهارمین جایزه‌ای است که در بزرگداشت این دانشمند و مخترع سوئدی اعطا می شود.

          اولین فردی که 110 سال قبل در 1901 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، شاعر و فیلسوف فرانسوی «سولی پرودوم» بود.

          ترانسترومر را بهتر بشناسیم

          توماس ترانسترومر در سال ۱۹۳۱ در استکهلم به دنیا آمد. پدرش سردبیر بود. توماس ترانسترومر در سال ۱۹۵۶ لیسانس روانشناسی گرفت و سپس در بخش روان‌درمانی دانشگاه استکهلم استخدام شد.

          از سال ۱۹۸۰ در وزارت کار به‌عنوان روانشناس مشغول کار شد. او در سال ۱۹۶۶ جایزه بلمان، در سال ۱۹۷۹ جایزه دونیو، در سال ۱۹۸۱ جایزه پترارکا، در سال ۱۹۸۲ جایزه پیشگامان ادبی، در سال ۱۹۸۸ جایزه پیلوت، در سال ۱۹۹۰ جایزه داوران شمال و در سال ۱۹۹۶ جایزه آگوست را برنده شد.

          قاطعیت و وضوح بی‌نظیر زاویه‌های تصویری زبانی و اصالت متن او باعث شده که ترانسترومر را یکی از بزرگ‌ترین شاعران سوئد در دوران بعد از جنگ به حساب بیاورند. او ترجیحاً از قافیه‌های دوران آنتیک استفاده می‌کند؛ به‌خصوص در آن شعرهایی که وصف طبیعت هستند و با این تفصیل او یکی از نوابغ شعر سوئد است.

          ترانسترومر در توصیفش از جهانِ سرد و بی‌روح بیرون و درون بی‌همتاست. شعر ترانسترومر، نوعی تحلیل پیگیر و مستدام از معمای هویت فردی در برابر لابیرنت‌های پرپیچ و خم جهان است. ترانسترومر شعر معاصر آمریکا را به سوئدی ترجمه کرده است؛ از آن جمله است ترجمه آثار رابرت بلای.

          خیلی از منتقدان سوئد معتقدند که او بزرگ‌ترین شاعر سوئد است. او همچنین از ۲۰ سال پیش به‌عنوان یکی از مدعیان جایزه ادبی نوبل همواره مطرح بوده است.

          ترانسترومر و ترجمه آثارش

          در سال های دهه ۱۹۶۰ آثار او در آمریکا توسط رابرت بلای معرفی و ترجمه شد و از آن پس آثارش مورد اقبال جهانی قرار گرفت تا آنجا که اکنون به ۶۰ زبان ترجمه شده است.

          از آقای ترانسترومر، گزیده شعری با عنوان "مجمع‌الجزایر رویا" به زبان فارسی در ایران منتشر شده است.

          این کتاب که آن را مرتضی ثقفیان، شاعر و مترجم ساکن استکهلم به فارسی ترجمه کرده، گزیده‌ای از شعرهای این شاعر از دهه ۵۰ میلادی تا امروز است.

          آقای ثقفیان، درباره ویژگی شعرهای ترانسترومر می گوید: "زبان شعر این شاعر سوئدی، ساده و فاقد پیچیدگی است، اما عمق شعرهای او خواننده را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد."

          مرتضی ثقفیان می‌گوید: "این شاعر که بسیار هم گزیده کار می‌کند، شاعری نیست که به طور مستقیم به مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازد، اما نگاه عمیق او، متوجه جوانب مختلف زندگی بشری است."

          آقای ثقفیان، بنیان شعر ترانسترومر را فلسفی می‌داند و می‌گوید: "او به عرفان علاقه فراوان دارد و به واسطه همین علاقه وجوه فلسفی شعرهای او بسیار پررنگ هستند."

          مجموعه ای از ترجمه های ترانسترومر از اشعاری به زبان های مختلف با عنوان "ترجمه ها" در سال ۱۹۹۹منتشر شد.

          شعر «نیمه زمستان» از ترانسترومر:

          درخششی آبی رنگ

          از تاروپود لباسم می‌گذرد.

          نیمه زمستان.

          نبض‌نگار یخی جلنگ‌جلنگ می‌کند.

          چشمانم را می‌بندم.

          جایی دنیایی خاموش می‌بینم

          و دروازه‌ای

          که در آن مردگان را

          قاچاقی از مرز رد می‌کنند.



          برگرفته از: خبرگزاری مهر و bbc.co.uk
          گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
          اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


          Webitsa.com
          Linkedin Profile

          نظر


          • #6
            نوبل ادبی 2012 برای آقای «حرف نزن»!




            آکادمی نوبل در سوئد، مو یان، نویسنده چینی را به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۲ معرفی کرد. این نخستین بار است که یک نویسنده چینی این جایزه را می برد.

            کمیته ادبی آکادمی نوبل این جایزه را به خاطر ویژگی "رئالیسم وهمی" آثار مو یان به او اهدا کرده است.

            مو یان در هفدهم فوریه سال ۱۹۵۵ متولد شد. او که یکی از نویسندگان مدرن چین محسوب می شود، معمولاً در زادگاهش برای انتشار آثارش با ممنوعیت روبه رو می‌شود. جهان غرب مو یان را با دو رمانش که فیلم "ذرت سرخ" با اقتباس از یکی از آنها ساخته شده است می شناسند. فیلم ذرت سرخ را ژانگ ییمو ساخته است.

            مو یان نام مستعار گوان مویه است. مو یان به زبان چینی یعنی "حرف نزن".

            مو یان در یک سخنرانی گفته بود که این نام مستعار را وقتی اولین رمانش را می نوشته انتخاب کرده است. او به صراحت کلامش شناخته می شود و از این ویژگی او در چین استقبال نمی شود به همین دلیل، مو یان این نام را برای خود برگزیده تا به گفته خودش "یادش بماند نباید زیاد حرف بزند."

            مو یان ده ها داستان کوتاه به زبان چینی نوشته است. نخستین داستان بلند او بارش باران بر روی شب بهاری نام دارد که در سال ۱۹۸۱ منتشر شده است. چند داستان بلند توسط هوارد گلدبلت به انگلیسی ترجمه شده است.
            هوارد گلدبلت، استاد ادبیات و زبان های شرق آسیایی در دانشگاه نوتردام است.

            از میان آثار مو یان، رمان ذرت سرخ در سال ۱۹۸۷ به زبان چینی و در سال ۱۹۹۳ به زبان انگلیسی منتشر شد.

            جمهوری شراب در سال ۱۹۹۲ به چینی و در سال ۲۰۰۰ به انگلیسی منتشر شد. زندگی و مرگ مرا خسته کرده اند هم در سال ۲۰۰۸ به زبان انگلیسی منتشر شده است.

            آقای گلدبلت درباره کتاب جمهوری شراب می گوید: "این کتاب می تواند از لحاظ تکنیکی نو آورانه ترین و پیچیده ترین رمانی باشد که از نویسندگان چینی خوانده ام."

            به گزارش روزنامه گاردین، پیتر انگلاند، رییس آکادمی نوبل درباره مو یان می گوید، آثار او از پیشینه روستایی اش و افسانه های محلی که در کودکی برایش روایت شده می آیند. به گفته آقای انگلاند "او درباره کشاورزی می نویسد، درباره زندگی در مناطق روستایی، درباره مردمی که برای زنده ماندن تلاش می کنند، برای حفظ شان خود تلاش می کنند و گاهی هم برنده می شوند، البته بیشتر مواقع بازنده اند."

            آقای انگلاند معتقد است استفاده از واژه "رئالیسم جادویی" برای توصیف آثار وی، کوچک شمردن او و آثار اوست.

            رییس آکادمی نوبل همچنین می گوید: "این چیزی نیست که مو یان از گابریل گارسیا مارکز گرفته باشد، بلکه کاملا به خود او تعلق دارد و ویژه اوست. مو ین روایتگر اصیلی است که هر آنچه خارق العاده است را به موضوعات معمولی تبدیل می کند."


            برگرفته از: bbc.co.uk
            گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
            اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


            Webitsa.com
            Linkedin Profile

            نظر


            • #7
              اگر چه هر سال در آستانه اعلام برنده جایزه نوبل ادبی گمانه‌زنیهای فراوانی در محافل ادبی مطرح می‌شود، بسیار کم پیش می‌آید با آنچه آکادمی نوبل اعلام می‌کند منطبق باشد.

              ماریو وارگاس یوسا با نام کامل "جرج ماریو پدرو وارگاس یوسا" زاده 28 مارس 1936 نویسنده‌ و متفکر اهل پرو و یکی از برترین رمان‌نویسهای معاصر آمریکای جنوبی است.

              از آثار وی که به فارسی ترجمه شده می‌توان به این کنابها اشاره کرد: سردسته ها 1959 (ترجمه آرش سرکوهی، انتشارات چشمه، سالهای سگی 1966 (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه)، گفتگو در کاتدرال 1975 (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)، جنگ آخرالزمان 1984 (ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه)، مرگ در آند 1996 (ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه)، سور بُز 2002 (ترجمه عبدالله کوثری، نشر علم)، چرا ادبیات؟ (ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر)، چه کسی پالمینو مولرو را کشت (ترجمه احمد گلشیری،انتشارات نگاه).
              GuL

              نظر


              • #8
                آلیس مونرو، برنده نوبل ادبیات 2013




                آلیس مونرو برنده جایزه نوبل ادبیات 2013 شد

                آکادمی نوبل سوئد، آلیس مونرو نویسنده کانادایی را برنده جایزه امسال ادبیات (2013) معرفی کرد.


                مونرو که چند ماه قبل از دنیای ادبیات خداحافظی کرد، در مصاحبه‌ جدیدش یک روز پس از کسب جایزه نوبل ادبیات 2013 در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ «گلوب اند میل» از احتمال نگارش کتابی جدید صحبت کرد.

                او در پاسخ به سوالات مطرح شده با خنده گفت: یک کتاب دیگر؟ نمی‌دانم، من خیلی پیر شده‌ام..... ممکن است، شاید. تو هیچ‌وقت از این چیزها سردر نمی‌آوری.

                مونرو در ادامه سخنانش خوشحالی خود را از کسب جایزه نوبل ادبیات ابراز کرد و گفت: این همه هیجان را نمی‌توانم باور کنم. بردن نوبل خیلی عالی و شگفت‌انگیز بود. این بدین معناست که خیلی‌ها تو را تحسین می‌کنند و برای یک نویسنده این خیلی غافلگیرکننده است.

                این داستان‌نویس معروف که عنوان نخستین نویسنده کانادایی‌الاصل را در میان برندگان نوبل ادبیات یدک می‌کشد، هوادارانش را به مطالعه ترغیب کرد و گفت: هنوز نمی‌دانم با جایزه نقدی بیش از یک میلیون دلار چه کنم. جایزه نقدی که به خانم مونرو تعلق می‌گیرد هشت میلیون کرون سوئد معادل 1/25 میلیون دلار است.

                آکادمی نوبل، این زن نویسنده کانادایی را «استاد داستان کوتاه معاصر» لقب داده است.


                مونرو سیزدهمین زنی است که برنده نوبل ادبیات شده است. او در داستان‌هایش غالباً به مضامین و موضوعات انسانی می‌پردازد که در زادگاهش اونتاریو اتفاق افتاده است. به این نویسنده 82 ساله لقب چخوف معاصر داده‌اند. مونرو پس از شنیدن خبر برگزیده شدنش به عنوان سیزدهمین زن برنده نوبل ادبیات گفت: می‌دانستم که نامزد دریافت نوبل شده‌ام اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم آن را ببرم.


                از مونرو حداقل چهار کتاب با نامهای فرار (مجموعه داستان) با ترجمه مژده دقیقی، رؤیای مادرم، دست مایه‌ها و دورنمای کاسل راک به فارسی ترجمه شده است. مونرو اولین داستان خود را در دوران نوجوانی خود با عنوان Dimension of Shadow در سال 1950 نوشت.


                آکادمی نوبل نیم ساعت پیش از اعلام برنده، برگزیده شدن نویسنده را به خود برنده اطلاع می‌دهد. «پیتر انگلوند» دبیر دائمی آکادمی نوبل اعلام کرد، پیش از اعلام رسمی برنده شدن مونرو، موفق نشده وی را مطلع کند. بنابراین روی دستگاه پیغامگیر تلفنی وی پیام داده است. اما مونرو در آن زمان خواب بود.


                مونرو در حالی برنده نوبل ادبیات شد که برابر با گمانه‌زنی‌های مختلف هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی بخت اصلی دریافت این جایزه بود.
                سال گذشته (2012) نیز مو یان نویسنده 58 ساله چینی برنده جایزه نوبل ادبیات شده بود.


                برگرفته از:
                asriran.com
                tasnimnews.com
                khabaronline.ir



                برای مطالعه بیشتر در مورد آلیس مونرو می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

                Bloom’s Modern Critical Views: Alice Munro




                I believed my wisdom
                ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
                Angel

                Click to Read My Other Poems

                نظر


                • #9


                  رنه فرانسوا آرماند (سولی) پرودوم(Sully Prudhomme) شاعر و مقاله نویس فرانسوی است که نخستین جایزه نوبل ادبی را "برای سپاس ویژه از ترکیبات شاعرانه اش که گواهی بر ایده آلیسم متعالی، کمال هنری و ترکیبی نادر از دو مقوله ی احساس و عقل است" در سال 1901 از آن خود کرد.

                  سولی پرودوم در 16 مارس سال 1839 در پاریس متولد شد و در ششم سپتامبر سال 1907 در 68 سالگی درگذشت. او تحصیلاتش را در رشته مهندسی آغاز کرد ولی بعدها به سمت فلسفه و شعر تغییر جهت داد.خودش این تغییر را تلاشی برای سردون شعر بر پایه علم برای عصر مدرن می دانست. شخصیت مالیخولیایی و رک گو او با تفکرات مکتب پارناس (Parnassus school) که او از طرفدارانش بود همخوانی داشت.طرفدارن این مکتب مانند مکتب هنر برای هنر تنها به زیبایی اثر هنری اهمیت می دادند. تئوفل گوتیه از طرفدارن ویکتور هوگو پایه گذار مکتب هنر برای هنر این عبارت را اینگونه معنا می کند: "هنر برای هنر به معنی هنزی آزاد فارغ از هر گونه نگرانی و دل مشغولی بجز زیبایی."

                  از دیگر عقاید پارناسین ها این بود که هنر را تنها دلیل برای زندگی می دانستند و ستایشگر زیبایی بودند. از ادبیات باستان الهام می گرفتند و در عین حال معتقد بودند که نباید احساسات شخصی را در شعر داخل کرد. اشعار این گروه پر از ناامیدی و واژه های یاس آور بود.

                  اولین مجموعه شعر او "قطعه ها و شعر ها"در سال 1865 برنده جایزه سنت بوو شد. و در سال 1881 توانست به عضویت فرهنگستان زبان فرانسه در بیاید. پرودوم برای سروده های غیر شخصی اش شهرت دارد و برای همین او را از پیش گامان مکتب ناتورئالیسم هم می دانند.از سولی پرودوم 12 مجموعه شعر و 5 مجموعه نثر با محتویات گوناگون به جای مانده است و گفته می‌شود نیما یوشیج،‌ پدر شعر نوی فارسی تحت تاثیر این شاعر فرانسوی قرار داشته است.
                  همیشه آخر هر چیز خوب می شود. اگر نشد بدان هنوز آخر آن نرسیده است....چارلی چاپلین

                  نظر


                  • #10
                    مرسی از دوستان مطالب خیلی عالی بود.
                    شرکت های فروش مواد آزمایشگاهی کاغذ پی اچ

                    نظر


                    • #11
                      2014
                      Patrick Modiano

                      I believed my wisdom
                      ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
                      Angel

                      Click to Read My Other Poems

                      نظر


                      • #12
                        2015
                        Svetlana Alexievich

                        I believed my wisdom
                        ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
                        Angel

                        Click to Read My Other Poems

                        نظر


                        • #13
                          2016
                          Bob Dylan

                          I believed my wisdom
                          ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
                          Angel

                          Click to Read My Other Poems

                          نظر

                          صبر کنید ..
                          X